برش دار برو
ببین نمیگم تو حق نداری
درسته باشه شاید یه شرایطی باشه جونت به لبت رسیده باشه
ولی ترخدا من تو مغزم نمیره
به این فکر کن اون بچه دو روز دیگه چقدرررر کمبود میتونه داشته باشه چقدر غصه بخوره
میره مدرسه میبینه همه ماماناشون هستن
دو روز دیگه تو جامعه بقیه رو که میبینه فقط حسرته براش
حتی تو ۴۰ سالگیم این فکرو با خودش میکنه که من همیشه ی چیز تو زندگیم کم بوده با هیچ چیز دیگه ایم جبران نمیشه
بعد مادر با پدر خیلی فرق داره تو نباشی اصلا زندگیش انگار نصفس
دلت میاد؟
بعد ی روز اومدیو دیدی وضعیتت درست شد خواستی برگردی
خودت روت میشه نگاهش کنی بگی بخاطر شرایط خودم از تو گذشتم؟
اگه میبینی واقعا داره بهت سخت میگذره بچه رو بردار بعد برو
جای خالی یه مادر بیشتر از یه پدر تو زندگی مشخصه