جریان عاشقیم رو تو تاپیکای قبلی گفتم. بالاخره مادر و خواهرم را فرستادم خواستگاری. دختره خودش خونه نبود مادرش گفته بود کی بهتر از شما و زندگی کردن با شما لیاقت میخواد و از این حرفا(ولی من حدس میزنم همش تعارف بوده). مادر و خواهرم اوضاع مالیمو از اونی که هست هم بدتر توصیف کرده بودند ولی مادره خم به ابرو نیاورده بود البته میدونم که براش مهم نبودم چون دختره خواستگار پولدار زیاد داره ولی مادره گفته بود ما دخترمون را به شما میدیم اگه خودش قبول کنه. عکسم هم فرستادن به واتساپ دختره. بعد از چند روز که زنگ زدیم که خبر بگیریم مادره گفته بود که ما به دخترمون گفتیم باهاش ازدواج کن و از بس که اصرار کردیم به گریه افتاد بعدش هم گفت که میخواد که یکی از دوستاش را معرفی کنیم بهش خواهرم هم گفت خودش قبول نمیکنه دوستاشو میخوایم چیکار. من که به رفتار و صحبت های مادره مشکوکم یعنی من این قدر براشون مهم بودم که به خاطرم دخترشون را گریه بندازند
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘