فهمیدم دوباره باردار شدم دارم نابود میشم هربار چشمم ب بچه کوچیکم میفته گریه میکنم من نمیتونم از جفتشون مراقبت کنم زایمانم سزارین بوده هنوز زیر شکمم بی حسه خدایا ب دادم برس شرایط مالیم خوب نیس مستاجرم چیکارکنم اخه میترسم ب سقط فک کنم خدا این بچمم ازم بگیره یک هفتس شبا تاصبح از شدت فکروخیال خوابم نمیبره کسی شرایط مشابه منو داشته توروخدا بگین خیلی سخته؟
اي اميد نااميدا حسييييين😢. تو رژيمم🥰وزن فعلي ٧٣/٤😫هدف اوليه٧٠😣هدف دوم٦٧🙁هدف سوم٦٤😕هدف چهارم ٦١🙂هدف پنجم٥٨☺️هدف ششم٥٥😊انشاالله تا ابان ماه بهش ميرسمممممم🥰🥰🥰😍
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
بچه با فاصله سنی کم تا دو سال سخته، بعدش خیلی راحت تر از تک فرزندیه
دوست عزیزی که میگی منو ریپلای نکن، خوب کامنت نذار تا کسی ریپلایت نکنه اینجا بخش"تبادل نظر"یه سایت عمومیه، اون چیزی که شما مینویسی و واکنشی در پی نداره چیزیه که توی دفترچه خاطرات داخل میز دراورت نوشتی
واقعا سخته اما نهمیتونمبگم سقط کن نه میتونم سرزنشت کنم ان شاالله خدا کمک کنه ولی بیشتر مواظب باش
تیکر تولد ۳ سالگی دلبرم😍 لحظه دیدنت انگار که یک حادثه بود، حیف چشمان تو این حادثه را دوست نداشت... سیب را چیدمو در دلهره ی دستانم، سیب را دید ولی دلهره را دوست نداشت... تا سه بس بود که بشمارد و در دام افتد گفت 1 گفت 2 افسوس سه را دوست نداشت... من و تو خط موازی؟ نرسیدن؟ هرگز، دلم این قاعده هندسه را دوست نداشت... درس منطق نده دیگر تو به این عاشق که از همان کودکیش مدرسه را دوست نداشت 🙃
منم بچمم الان یازده ماهشه، چهارماهه هم باردارم، میخوام همین ماه از شیر بگیرمش، الحمدالله باهم بزرگ میشن هم بازی هم هستن، منم شرایط شمارو دارم مستأجرم و وضع جالبی هم ندارم، ولی یه ثانیه هم به سقط فکر نکردم. سخته خیلی ولی شیرین هم هست