بنام خدا
چندین سال پیش که پدر بزرگم اینا کوچ نشین بودن و خاله هام جوون بودن در حد مثلا ۱۸ یا ۱۹،با دخترهای داییشون که همسایه شون محسوب میشد جدا تو چادر نشسته بودن حرف میزدن یهوووووو یه دست به رنگ سفید فقط یه دست بدون تن بهشون بای بای میکنه،دختردایی مادرم که از حال میره سالها میگذره خالم با یادآوریش هم حالش بد میشه👿