سلام ...دوست بچگیم و خیلی هم دختر خوبیه واسه ی کاری میخاست بیاد تهران تنهایی با قطار...هماهنگ کرده بود با من ...جایی رو نمیشناخت تو تهران و قرار بود بیاد خونه ما و من همه جوره قرار بود هواشو داشته باشم ...منم خوشحال بودم ک میخاد بیاد ب شوهرمم گفتم گفت ایرادی نداره بالخره غریبه و فلان...هر روز زنگ میزدم ب دوستم ک بیا و نگران هیچی نباش ...با این ک بچه کوچیک دارم ولی گفتم دنبال کارت هم دوتایی میریم بچه رو میزارم پیش مامانم....نشسته بودم ک زنگ زد...گفت ما تهرانیم آدرس بده...گفتم مگه با کی اومدی جواب نداد مکس کرد...گفتم پسر باهاته دوست پسرته ...گفت اره و خندید