برگامممممممم الان هنوزم رفت و امد دارین اونجا؟ بازم میشموی؟
اون خونه خالیه خالیه الان
بعد از فوت مادر بزرگم کسی زیاد اونجا نرفته
فروخته شده
سی چهل ساله هم هست.
قراره بکوبنش فک کنم
سر بر شانه خدا بگذار تا قصه عشق را چنان زیبا بخواند که نه از دوزخ بترسی ونه از بهشت به رقص در آیی اگر کسی احساست را نفهمید مهم نیست سرت را بالا بگیر ولبخند بزن فهمیدن کار هر آدمی نیست
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
سال ها پیش خونه ما پشت یه امامزاده بود. میگفت وقتایی که تنهاست از پایین صدای جیغ و سرو صدا میشنوه. فرقی هم نداشت روز و شبش. من گاهی میرفتم پیشش که نترسه