گفته بود خونه ای ک میخایم بدیم بهتون خیلی بزرگه نمیتونید اساسش پر کنید خدا رو شکر خیلی چیزام جور شد و خریدم منم از قص خریدام هر روز ب شوهرم میگم و بزرگش میکنم ک خبر برسونه بهشون گاهی قیمتم میگم میگم فلان چیز چه قد گرون شده و اینا
خیلی ناراحتم ک اومدن خونه زندگیمون دیدن فکر کردن نمیتونیم و انواع و اقسام تیکه ها رو انداختن :( به خدا دلم خیلی جاها شکست یادم بعد این حرف انقد گریه کردم :(