همه را یک جا نوشتم که نگین قطره چکونی نوشتی و اذیت نشین
پس لطفا بخونین و کمکم کنین
من عقد هستم
خواهرشوهرم تو این دوران و مدت طولانی که ما نامزد و عقد کردیم حتی یکبار به روی خودش نیاورد که ما را دعوت کنه خونش و پاگشا کنه یا حتی برای یه عصرونه از ما دعوت نکرد و اصلا تعارفی نکرد(رسم پاگشا را هم دارن)
در صورتی که تمام اعیاد و مهمونی ها داوطلبانه همراه مادر و پدرش و شوهرم،با بچه ها و شوهرش میاد خونه پدر من و حسابی از خودش پذیرایی میکنه و بچه هاش هم آتیش میسوزونن و من واقعا بخاطر شیطنت و کارخرابی بچه هاش از مادر پدرم خجالت میکشم
اصلا هم بچه هاش جمع نمیکنه یا بهشون تذکر نمیده
تازه اگر کسی حرفی بزنه به بچه هاش شوهرش انقدر بی نزاکته سریع میگه مال دنیا برای دنیاس حالا خراب بشه و بشکنه مگه چی میشه!
بعد از مدتهااااا امروز عصر به شوهرم زنگ زده بود و گفته بود شام با زنت بیاید خونه ما
شوهرم اومد دنبالم و گفت آماده شو شام بریم خونه خواهرم دوتایی
و رفتیم
به محض ورود دیدم خونه به هم ریخته و نامرتب روی فرش ها پر از آشغال،خونه پر از خاک
نه جارو زده بود و نه دستمالی کشیده بود
وضعیت خونش مثل زمانی بود که کسی در حال اسباب کشی یا خونه تکونیه
اصلا بخدا جا خوردم
شام قورمه سبزی گذاشته بود با دوغ و پیاز!
همین
برای میوه هم فقط هندوانه در صورتی که باغ هلو و گیلاس و آلو و... دارن
(دستشون هم تنگ نیست ندار و فقیر هم نیستن،خونه ویلایی دارن ۲ تا ماشین دارن،درآمد خوب دارن)
نخورده نیستم بحثم اینه که احترام نذاشته بود انگار بخوان کسی را خیلی دم دستی بگیرن و بی احترام کنن،
بعد همه اینها به کنار
خواهر شوهرم وسط سفره مدام از گرونی برنج میگفت و گوشت و میوه
و از ضرر خوردن گوشت و...
من اشتهام کور شد ولی برای اینکه بی ادبی نباشه ۲ تا قاشق خورشت ریختم و یه کفگیر برنج بعد به خدا قسم همه نگاه خواهر شوهرم تو بشقاب و دهن من بود خیلی معذب بودم و بهم سخت گذشت
رفتار و برخوردش هم خوب نبود
خیلی بهم برخورد و بهم بد گذشت احساس میکنم بهم توهین شده
تو راه برگشت به شوهرم گفتم مگر کسی خواهرت را اجبار کرده بود مهمونی بده؟
شوهرم گفت شرمنده ام بابت رفتارای خواهرم
بخدا هنگم خیلی ناراحتم😔
رفتاراش بد نبود؟شما بودین ناراحت نمیشدین؟