بارها نوشتم ، گفتم ، گریه کردم ، قاب عکسای دونفرمون شکستم ، موهامو مردونه کوتاه کردم و ...
گفتم چیزی توی من داره تغییر میکنه اما براش
مهم نبود !
گفتم همه زن ها برای جدایی راهی دادگاه نمیشن بعضی ها حکم تو دلشون میدن و تموم میشه بازم بهش فکر نکرد ...
توقع زیادی نداشتم گفتم محبت بلد نیستی عیبی نداره فقط اذیت نکن با من بد حرف نزن سریع عصبانی نشو شاید نشنیدم چی گفتی ! دوباره تکرار کردنش چقدر سخته مگه ؟
هیچ تخفیفی بهم نداد همون آدم همیشه است با همون زبون تلخ و گزنده ...
اما شد اون چیزی که باید نمیشد ... من دیگه دوسش ندارم و شاید بدتر نسبت بهش کاملا بی تفاوتم حتی مریضیش یا بد آوردنش خوشحالم میکنه ... !