راستش یکبار من برای اینکه درکش کنم به اصرار خودش یکی خوردم چون همش وقتایی که میدیدمش گله میکردم از بی حوصله گیش با اینکه خیلییییییییی جوون بود...رسپریدون 2 ... هرگز یادم نمیرهههه واییییی سنگین شدم یه چیزی بین مستی و کرختی ...میخواستم پاشم حس نداشتم...میخواستم بخوابم خوابم نمیبرد ..مغزم عملکردش انگار کند شده بود ...شب ساعت 10 خوردم تا فردا عصر اثراتش بود...
Maybe another time, another GALAXY!