سلام مادرشوعرجان دو هفته قبل تنها بود ما شهرستانیم. همسرم کاسبییش تعطیل کرد گفت بریم خونه مادرم تنهاست. پنج روز بودیم. ازش روی خوش ندیدم قشنگ مشخص بود دوست نداشت اونجا باشیم روز اخر هم سر ی چیز مسخره ادا در اورد. من اولویه برداستم درست کنم .سیب میشستم اومد شیرابو بست دستم گرفت چیکار میکنی اینا ببر خونه ات درست کن . ماکارونیای دیشب مونده برا شام گرم میکنم براتون. منم ناراحت شدم گفتم باشه. ناهارم دوقاشق فقط خوردم . بالاخره عصر پاشدم شامی ک خواستمو درست کردم.
الان همسرم میگه اخر هفته بریم خونه مادرم سه روز بمونیم. دلم نمیخواد برم جایی که شعور ندارن. از طرفیم دوتا بچه هام گیردادن بریم خونه بابابزرگ.
بچه کوچک هم دارم سه روز همسرم نباشه اذیتم میکنه منم دیسک شدید دارم.
چه کنم بنظرتون