نمیدونم چمه
انگار هیشکی نیس ک واقعا منو دوست داشته باشه
بابام ک کلا آدم بی احساسیه الانم چندساله گذاشته رفته
برا مامانمم خیلی دوست داشتنی نیستم یادمه یبار فکر کرد من رفتم حموم به آبجیم گف وقتی میگم درستو بخون برا اینه ک مثل خواهرت نشی
(من هنر خوندم براهمین شغل ثابت بیرون خونه ندارم برا دل خودم کارهنری میکنم الان ک بچم کوچیکه خیلییی کم میرسم کارکنم)
شوهرمم آدم حسابی نیس کلا...البته بود قبلا ولی عوض شده دیگه الانم 5روزه انگار طلبکاره خستم دیگه
تو یه شهر مرزی کوچیک زندگی میکنیم خیلی دور از خانواده هامون اینجا هیچ دوستی ندارم کلنم کسیو ندارم ک بشه باهاش درددل کرد براهمین اومدم اینجا...
دلم خیلی گرفته اگه میدونستم شوهرم انقد عوض میسه هیچوقت بچه دار نمیشدم دلم برا دخترم میسوزه