بچه ها من تازه عروسی کردم...چند وقت پیش مادر شوهرم مهمونی داشت قاشقاش کم بود،از من گرفت....بعد از اون هم دوباره مهمونی داشتن...دیس های برنج و خورشتمو برد خونشون....هر سری یه چیزی اضافه میکنه....منم دوست ندارم ظرفامو بدم اونا استفاده کنن....بابام و مامانم با هزار زحمت اونارو خریدن...میترسم بیفته بشکنه....مثلا میاد که بهش ظرف بدم...اول میگه قاشقاتو بده...به بهونه قاشق میاد...بعد میگه فلان چیز...فلان چیز...یه دفعه دیدی یه عالمه شد...خودش ظرف داره ها اما میاد برای منو میبره....چی بگم بهش اینسری...که بی احترامی نشه...و دیگه سری بعد هم ازم ظرف نخواد😕😕😕
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
چـادر من!!! ❤️❤️تــو بــامـن بـزرگ شدی!🙆♀️درتـمام لحظات زندگی ام همرام بـودیـ با من زیر باران ☔🌧️🌀ماندی و خیس شدی با من قد کشیدی تغییر کردی با من زیر افتاب گرمت شد.. .من یک محجبه ام برایم از سختی هایش بهانه بیاور!😶ولی بدان حرفایت روی من اثر ندارد🙃من در این دنیا باحجاب بودنم را باهیچ چیز عوض نمی کنم😊😍❤️شاید از نظر بعضی ها زیبا نباشد 🤪ولی تمامم را به رخ هرکس و ناکسی نمی کشم 😎 "حجاب" مهر عنایت حق بر قامت فرشتگان زمین است ❤️🧡💛💚💙💙💜تاریخ هیچوقت فراموش نمیکنه اون روزه روبه روی ضریح امام رضا علیه السلام چادر سفید رو سرمنو قرآن بدست تو که از استرس یه آیه رو ده بار میخوندی ومنی که چشم دوخته بودم به گلای چادرو زبونم بند اومده بود. بلافاصله بعد گغتن بله بتو دستمو گرفتی و در گوشم گفتی.((تا اخر لحظه ای عمرت مال خودمی.... ومال خودم.. بعد از گذشتن این همه روزو ساعت این جمله ی تو هرشب میاد تو ذهنمو و گوشم انگار تازس و همین الان گفتی چون هیجوقت کم نزاشتی و نزدی زیز حرفت... من حاضرم بمیرم ولی یه روز بدون تو نمونم زندگی بدون تو مثل مردن از عطش و خورذن آب و سیر نشدنه... 💔خداایا هیچ کاری و.. هیچ کاری نمیتونه شکر گزاری منو بابت نعمتات نشون بعده پس خودت یجور حساب کن مهربونم💜❤️💔
یاخدا یکم دلتون بزرگ کنین اسی ناراحته یک چیزی میگه من موندم تو کف خانومهای که راهنمایی میکنن توروقران یکم دل هاتونو بزرگ کنین میبره بازمیاره معطمن باش بشکنه خودش عقلش میکشه بخر من ازخدامه یکی ازم چیزی بخدا خداشاهده انقدر شده خونه مادرشوهرم خواهرشوهرم حتی جاریم مهمونی بوده وسایلامو دادم بهشون خودم تازه پیشنهاد دادم که فلان چیز مناسب نیست من واست میارم استفاده کن بابا ظرف ظروفه ازتون جون نخواسته که دست پا چشم نخواسته تاحالا ازهیچکی لباس قرض نگرفتم ولی دیدم طرف جای میره نداره خودم گفتم بیا ببر کلان لوازم برقیامو جم کردم تو کابینت میزاشتم مادرشوهرم گفت حیف اینا نیست میزاری کابینت بزار بالا دیده بشه من انقدر دوس دارم خونه عروسها لوازم برقی میزارن رو کابینت گفتم بین چی من بزارم تو کابینت چی بدم شما بزاری دادم دست شوهرم برد خونه مادرشوهرم انقدر خوشحال بود که الان فامیل میگن چقدر وسایل برقی خریده همچی باکیف میچید دل هاتونو بزرگ کنین هیچی نمیشه
هیچ وقت کسی تامقام خدای بالا نبر..میره اون بالا واست عذاب نازل میکنه
من خوشم نمیاد بزارم تو چشم میزاشتم کارتون که بزارم داخل کابینت کمد دیواری دیدم مادرشوهرم انطوری گفت دادم بهش بزاره تو خونش الان بخواد استفاده کنه زنگ میزنه اجازه میگیره یا میگه بیا واسم ابمیوه بگیر میگم بابا این چه حرفیه استفاده کن معطمن باش اون فکرنکرده که من دادم واسه خودش ولی وقتی هیچی نداره دلش با وسایل منم خوش میشه منم کیف میکنم والا جاری دخترش میدونن مال منه ولی اون باز دلش خوشه میگه بین چی خوشکل شد
هیچ وقت کسی تامقام خدای بالا نبر..میره اون بالا واست عذاب نازل میکنه
عزیزم دلت رو بزرگ کن همه دخترا جهزیه بردن، حالا دل یه پیرزن رو بشکونی خوبه یا یه تیکه ظرف بشکنه، ظرف و ظروف برای استفاده کردنه اگه به فکر شکستنش باشی باید هیچ وقت ازش استفاده نکنی، درسته شوهرت دوستت داره ولی تو هم باید قدردان باشی و سر دوراهی قرارش ندی که بره دل مامانش رو بشکونه
پسرم امیررضا و دخترم آیسان نفسهای من و باباشون هستن خدا جونم حفظ شون کن برامون آمین