بچه ها مادربزرگ من سرطان دارن چند وقت دیگه اسمونی میشن دوست دارم این اواخر زیاد باهاشون حرف بزنم و یه جور مخفی ازشون بخوام حرفایی رو که همیشه میخواستن بهم بزنن رو بگن و یا اینکه نصیحتی چیزی اگه باشه بهم بگن که وقتی دلتنشون شدم این یادگاریا توی ذهنم باشه
ولی خودشون نمیدونن سرطان دارن میترسم یه جوری بگم که شک کنن چون ما هیچوقت باهم درمورد این مسائل حرفی نمیزدیم به نظرتون چجوری بگم که شک نکنن؟اصلا بگم یا ول کنم؟