چندسال پیش وقتی من تازه طلاق گرفته بودم بهم پیشنهاد ازدواج داد...اما من یک زن سردوبی احساسی بودم ک از شوهر سابقم زخم هاخوردم و دیگ احساسی برام نموند جزاینک فقط راحت بشم وبعدش برام مهم نبود...اما اون کاری کرد ک من دوباره زنده بشم دوباره احساساتم برگرده وقتی بهم حرفای عاشقانه میزد باورمنمیشد ک خدا بهترین مرددنیا روسرراهمقرارداد خیلی خوشبخت بودم اون روزا خیییلی...اما بعداز ۵ سال باز ورق برگشت و اون دیگ اون ادم قبل نبود...فهمیدم وقتایی ک بهم میگفت صبرکن میام خواستگاریت همش دروغ بود واون فقط ازمطلقه بودنم سواستفاده کرد...من برای بار دوم شکستم زجرکشیدم ولی نمیدونم تقدیرم بود یا تقصیرخودم؟؟؟؟؟؟؟.اگ هستیدبقیش روبگم دارم باگریه تایپ میکنم