هیچی
متوجه شد اون دفترش ب دست غزل نرسیده
نرف سوار هواپیما بشه
اومد از فرودگاه بیرون و پلیس همون لحظه رفته بود دنبالش، دید و دستگیرش کرد
اینم خواهش کرد گف قبل کلانتری منو ببرید پیش پدرم
باباش هم با همه رستوران دارها جلسه داشت
یاور چلویی هم تو جلسه بود
عاصف رفت ب همه چی اعتراف کرد اونجا جلوی همه ابروی باباش رف
باباش هم بش گف دیگ حق نداری پاتو بذاری تو خونه من
حیف ک من پدر پسری مثل تو هستم
یاور هم برگشت بش گف نخیر حیف این که پسر توعه😀
بعد اینکه مریم بانو رفت شیراز
گف قاتل شوهرم هرکی باشع میبخشمش
چون بخشش کوچک ترین چیزیه ک باید در طول زندگی با شامیز یاد میگرفتم
یاور هم وقتی فهمید عاصف رفیقش و کشته گف نمیدونم اگر شامیز اینجا بود چیکار میکرد عاصف گف ببخشید یاور گف اون بالایی باید ببخشه من کیم و من کاره ای نیستم
(در واقع کلا بخشیده شد)
محسن هم چون خودش برگه شو و دس کاری نکرده بود قرار شد دانشگاه اجازه بده ک دوباره امتحان بده
عاصف رف زندان، چلویی بش گف برات وکیل میگیرم و...
عاصف هم گف بعد از اینکع ازاد بشم همون روز میام دوباره غزل و خواستگاری میکنم از شما
یاور هم گف منم باز جواب همونه ولی برو پیش پدرش، پدرش جلوی زبون بازی کم میاره ولی من ن( در واقع جواب مثبت و داد)
همین😆