من واقعا احمق و ساده ام مامانم از من بدتر ک هیچی یادم نمیده
کل طلاهامو دادم ب شوهرم و باهاش ماشین بخره (نیسان)بره کار کنه باهاش از سر محبوری هااا وگرنه در اون حد نیستم ک براحتی از سرمایم بگذرم خیلی شرایط سختی تو زندگیم داشتم
بعد ایشون الان دارن با اون ماشین کار میکنن و ب اسم خودشه من میخام سندو بزنه ب نام من لاقل ی پشتوانه داشته باشم چون جدیدا واس هرچیزی دعوا میگیره یا راحت میگه برو جدا شو
وقتیم ک خوبه خیلی خوبه ولی بیش از حد عصبیه
چجوری راضیش کنم سند ماشینو بنامم بزنه