2737
2734

خیلی ادعاشون میرسه ها بنده خدا همه چی تموم هم هست از نظر شکل و قیافه ولی من برادرشوهرم به شدت تنبل بود همیشه و کلا سر کار نمیرفت و همش دروغ بگه و بند این و اون باشه و رفیق بازی کنه و....خلاصه آدم تن پروری هست و ....انتظار همه این بود که تو عقد یا نامزدی بفهمه طرفش چطور آدمی هست و بره دنبال زندگیش اما نفهمید اخلاقشم طوری نبود که من بخوام بهش بگم بنده خدا خیلی گناه داره به نظرم داره وقتشو با این آدم تلف میکنه ...

روز ها یی که آرزو خانم بهترین همکلاس مریم بود مشق های کلاس اول ما قصه های امین و اکرم بود روز هایی که هم کلاسی ها شعر و لبخند بخش میکردند بوی خوب کتاب می آمد آب و آیینه بخش میکردند سفره ی پاره ی کتابم را واژه ی نان تازه پر میکرد جیب پیراهن سفیدم را دست های مغازه پر می‌کرد باز مادربزرگ ثانیه ها ساعت هفت و نیم می‌خوابید  شنبه ها صبح دیرمان میشد خانم آفتاب می‌تابید  کاش از کیف کهنه ی دیروز بوی خوب کتاب می آمد کاش زنگ علوم برمی‌گشت کاش زنگ حساب می آمد.....برای من دعا کنید به حق روزهای خوب زندگیتون 


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728

خودش صلاح و مصلحت زندگیشو بهتر میدونه

کوچکِ رویاییِ من ، تک پسرم، آرالِ قشنگم منو بابایی لحظه شماری میکنیم برا دیدن روی ماهت برا گرفتن دستای کوچولوت...😍 خدایااا شکرت ک ثمره عشق قشنگمونو گذاشتی تو دلمو و مارو به آرزوی پنج سالمون رسوندی😍 خودت محافظش باش و سالمو سلامت بزارش تو بغلم🙏❤️

توبگی بعد بگه جاریم زندگی خراب کنه  

در یک شب از شب های زیبا خدا تورا در دستانمان قراررداد و مارو لایق تو دانست از ان پس تو به زندگیمان رنگ ومعناو مفهوم دادی...پسرمون دارا عشق زندگیه مامانو باباش   یه مردادیه جذاب   
2738
شاید عاشق برادرشوهرته

وقتی آینده ای باهاش نداره آخه اینایی که گفتم تازه جا خوباش بود

روز ها یی که آرزو خانم بهترین همکلاس مریم بود مشق های کلاس اول ما قصه های امین و اکرم بود روز هایی که هم کلاسی ها شعر و لبخند بخش میکردند بوی خوب کتاب می آمد آب و آیینه بخش میکردند سفره ی پاره ی کتابم را واژه ی نان تازه پر میکرد جیب پیراهن سفیدم را دست های مغازه پر می‌کرد باز مادربزرگ ثانیه ها ساعت هفت و نیم می‌خوابید  شنبه ها صبح دیرمان میشد خانم آفتاب می‌تابید  کاش از کیف کهنه ی دیروز بوی خوب کتاب می آمد کاش زنگ علوم برمی‌گشت کاش زنگ حساب می آمد.....برای من دعا کنید به حق روزهای خوب زندگیتون 
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز