وای خانمادارم دیونه میشم یه رمان خوندم قبلاًالان هرچقدردنبالش میگردم پیدانمیکنم.موضوع رمان این بود ک داداش دختره زندانه بهش میگن بایدازیه پسربرامون اطلاعات بیاری داداشتاآزادکنیم اون پسره باباش قاضیه داداشش نخبه ست مامانش بچه بوده توزیرزمین خونشون خودشاآتیش زده وباباش با خاله ش ازدواجکرده وپسره ازباباش وخالش متنفره.هرکی اسمشامیدونه بگه لطفاً.ممنون