من8-9سالم بود عموم از یه شهر دیگه اومده بود خونمون،بعد از چند وقت میخواست برگرده شهرشون یه پاروی بود که میخواست با خودش ببره و ما برای اینکه دم دست باشه و یادش نره گذاشته بودیم تو دستشویی،موقع رفتن عموم گفت عزیزم برو اون پارو رو بیار منم رفتم بیارم گفتم حالا که اومدم بذار دستشویی کنم بعد پاررو ببرم براش،عموم هم که فکر کرده بود من نرفتم دنبال پارو و عجله داشت اومده بود خودش پارو رو ورداره که در رو باز کرد من سرم پایین مشغول زور زدن بودم😓😓😭😭
تا دیدمش عین برق گرفته ها بلند شدم اونم گفت نه نه بشین سریع پارو رو ورداشت عین جت رفت این سوتی وحشتناک یادم نمیره که نمیره😭😭😭
عقدکنون دختر خالم بود بعداز شام میخاستیم برقصیم همه ساکت بودن اهنگم کم بود یهو من از دراومدم تو ی هووو گفتم نگاها برگشت طرفم ابروم رفت😂😂
وای راهنمایی بودم داشتم درس میخوندم تو اتاقم برامون مهمون اومد کلی صدام زدن تا اومدم بیرون اخه درس داشتم میخواستم کامل بخونم بعد بیام
بعد وقتی اومدم بیرون گفتم جمعتون جمع بود گلتون کم بود😑 خودم خودمو تحویل گرفتم😑
اوناهم گفتم اره اره😐😐😐😐🙄🙄 دقیقا با همین قیافه ها
ترم سوم امتحان داشتیم و شدید سرماخورده بودم همکلاسیم‌گفت که هوات رو دارم و سر جلسه هیچیییی بهم نگفت و خودشو انداخت رو برگه، پیام نوری بودیم و ردیف وسطی بچه های عمران بودن و یه پسره که دید دارم هلاک میشم بهم رسوند و به حرف مراقبا گوش نداد وبعدم پاشد رفت( خدا خیرش بده) منم جووووووگیر پاشدم با ذوق رفتم تو حیاط دانشگاه دیدمش پیش دوستاش دستامو باز کردم و با شدت تمام بغلش کردم🤣🤣🤣🤣🤣 یعنی اصلا نمیدونست چیکار کنه خودشو کشید عقب و باز من کوتاه نیومدم و لبه های کتش رو گرفتم و تشکرررررررر تا مامور حراست‌اومد سر وقتم😂😂😂😂😂😂
