بچه ها منو همسرم و دو دا از فامیلا داشتیم تو اطراف یه روستا دوچرخه سواری میکردیم که از بغل یه قبرستان قدیمی رد شدیم قبرستان سطحش یکم بالا تر بود و از بغل ها استخون های مرده ها زده بود بیرون !! قشنگ استخونای دست ها و پاها و انگشتا 😭😭 من خیییییلی تحت تاثیر قرار گرفتم
تازه بعدشم همون اطراف یه بچه مار دیدیم