پدرم کارمنده.اما قبلنا خانوادم چون مدیریت اقتصادی نمیکردن انگار فقیرا بودیم
من بچه دوم خانواده بودم و همیشه چیزای خوب برای خواهرای کوچیکتر و بزرگترم بود.یادمه ده سالم بود برای عروسی داییم بابام یه دست لباس بیشتر برام نخرید و من همونو شب حنابندون و عروسی پوشیدم.دوستم منو توی عروسی دید و گفت چرا لباس دیشب رو پوشیدی؟!منم کلی خجالت کشیدم و نمیدونستم بهش چی بگم. بهش گفتم لباسم گم شده😥😅 یا مثلن یه کیف برای اول ابتدایی برام خریدن تا پنجم ابتدایی داشتمش.اونقدر سوراخ بود و مامانم برام دوخته بود که کیفمو کول نمیگرفتم .بغل میگرفتم که کسی پارگی هاشو نبینه.همیشه لباسای رنگو رو رفته خواهر بزرگم تنم بود و بهترین لباسا برای خواهر کوچولوم میخریدن!!! یادم میاد پول برای غذای اردو بهم نمیدادن و من نمیتونستم برم.همیشه آرزوم بود کیف چرخ دار صورتی بخرم و هزارتا حسرت دیگه......آخی.الان دیگه بزرگ شدم و ازدواج کردم و انشالله نمیزارم حسرتی به دل دخترام بمونه
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
بخوام از خودم بگم یکی که تا میاد خوشی کنه پس گردنی میخوره🙃بابابزرگای عزیزم.کی میشه بیام پیشتون و دوباره ببینمتون؟😔بزرگترین درسی که زندگی بهم داد این بود که هیچکی نمیتونه زندگیتو تغییر بده جز خودت!ای کاش میتونستم به گذشته برگردم و به خودم بگم فکر نکن یه مرد میتونه زندگیتو تغییر بده،پاشو زندگیتو بساز!💔هزاردفه مردم تا بتونم زندگی کنم ولی هردفه شکست خوردم.شاید مرگ واقعی بتونه بهم زندگی ببخشه🙂گاهی دلم میخواد بچه دار شم ولی همینکه یادم میفته خودم قربانی بیتجربگی پدر و مادرم شدم پشیمون میشم.دلم نمیخواد این حرفارو پشت سرشون بزنم ولی اینجا مینویسم که یادم بمونه تا وقتی شرایط درستی ندارم بچه دار نشم😔