حالم از خودم بهم می خوره اعصاب و حوصله هیچی ندارم زندگیم جهنمه یکیو می بینم ک نگام می کنه رد میشه میره چیزای عجیب غریب می بینم
عاشق اینم که خودم و بزنم بزنم تو سر خودم این قد می زنم تا دیگه جونی برام نمیمونه می خوام خودکشی کنم ولی نکردم تا الان چون گناه داره😒
حال هیچییییی ندارم اعصاب ندارم کسیو بیشتر از دو دقه نمی تونم تحمل کنم اصلا نمی دونم چطور شماها ازدواج کردین؟ یا چطور بچه دار شدین چطور میشه با کسی که یه جلسه با گل و شیرینی اومده در خونه یه عمر زندگی کرد من تحمل خودمم ندارم چه برسه یکی دیگه
اصلا احساس می کنم به اینجا تعلق ندارم این بدن این خانواده هیچ کدوم مال من نیست انگار تو بدنم زندانیم انگار این بدن مال یکی دیگس من اشتباهی اومدم توش😐💔 چه کنم دیوونه شدم نمی تونمم برم روانپزشک😪🚶♀️