2733
2734

سلام من میخواستم اینجا حرف بزنم که هم آروم شم هم ببینم نظر شماها چیه 

من 23 سالمه و مجردم از وقتی که قرنطینه شدیم دیگه دانشگاه ها مجازی شد حدود از یک ماه بعدش همه چی شروع شد مامانم مدام سرم غر میزنه منت میزاره یه مدت پیش یه خاستگار برام اومد که طرف معمولی بود ولی خیلی لاغر که شب که اومدن خونمون روز بعدش یه بار به مامانم گفتم من اینو نمیخوام خیلی لاغر و سیاهه اونم اومد بالا سرم گفت فکر کردی کی هستی فکر کردی دختر شاه پریونی که رد کنی؟ چی فکر کردی با خودت مثلا خودت خیلی خوشکل و خوش اندامی؟ غلط میکنی نمیخوای و هزار تا حرف دیگه که فقط نگاه کردم بهش بعد یکی دو ساعت بعدش زنگ زده بود مادرش به واسطمون گفته بود که ما از مادر این خانواده خوشمون نیومده دختره رو نمیخوایم که کلی خوده مامانم گریه کرد منم گفتم نه مامان اینا از من خوششون نیومده رو تو عيب گذاشتن غصه نخور 

یکی دو روز بعدش یه خاستگار دیگه اومد اینا پایین شهری بودن و پسره دیپلم ردی ولی شاغل مکانیک بود استخدام بود ولی ایقد بدم می‌اومد ازش که نگو بارها اومدن خونمون حتی پسره نمی‌اومد با من حرف بزنه یک بار یه شاخه گل دستشون نگرفتن برای احترام انگار اومدن کالا بخرن اومده بودن کلفت ببرن برای مادرشون دیگه 40 روز هي اومدن رفتن و من همش گریه کردم و فحش خودم و جای دلداری میگفت میخوان ببرنت آزمایش باید لباس بخری لاغر نشی  بعدم اومد پسره گفت باید بیای بالای خونه مادرم زندگی کنی. شبا اونجا بخوابی من وقتی شبکارم. حتی برای خاستگاری به من میگفتن دفعه بعد با عمش می‌آییم مانتوی بلند بپوش و شلوار گشاد دیگه آخرش مامانم با اکراه درشون کرد ولی هنوز بعد چند ماه میگه حیف شد به نظرم که ردش کردی و من گریه ولی اگه یه جمله بهش بگم شروع میکنه به دعوا که ما با مادرمون اینجوری صحبت نکردیم وای قلبمو شکستی و..... 

ولی اینا رو تحمل کردم اما بقیشو تو یه کامنت دیگه مینویسم


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

اون اولی اخلاق مادرت شناخت زرنگ بودن بعدم ازدواج زورکی ک نیست وقت داری

  اگر بخواهی به هرچیزی که به تو گفتهمی‌ شود، واکنشی عاطفی نشان بدهیبه «رنج بردن» ادامه خواهی داد.  اگراجازه دهی کلماتِ دیگران تو را کنترلکند، هرچیز دیگری هم تو را زیر سلطهخواهد گرفت! نفس بکش و بگذار بگذرد ...!!
2731

عزیزم وقت زیاد داری 

کار خوبی میکنی مادرت که نمیخواد با اونا زندگی کنه 

مورد مناسب اومد ازدواج کن نیومدم صبر کن بخاطر حرف مادرت ازدواج نکن که پس فردا میگه بمن  چه میخواستی خودت بله رو نگی 

عزیزم چقدر خوب کردی رد کردی 

خواهش میکنم خودتو از چاله ننداز تو چاه

خونه ی پدرت هررررچقدرم بد گذشت مجرد بمون اما تن به ازدواج اشتباه نده

با مامانتم یکی به دو نکن بذار هرچی میخواد بگه

متاسفانه از اون نسلیه که فکر میکنه ازدواج نکردن سرافکندگیه و میخواد دخترشو هرجور شده شوهر بده

Smelly Cat , Smelly Cat , what are they feeding you ? 🐱
2738

چه خواستگار عجیب وپرویی بوده

از باغ میبرند که چراغانیت کنند/تا کاج جشنهای زمستانی ات  کنند/پوشانده اند صبح تورا ابر های تار/تنها به این بهانه که بارانیت کنند/یوسف به این رهاشدن از چاه دل میند /اینبار میبرند که زندانی ات کنند/ای گل گمان مبر به شب جشن میروی/شاید به خاک مرده ای ارزانیت کنند/یک نقطه بیش فرق رحیم ورجیم نیست/از نقطه ای بترس که شیطانیت کنند/آب طلب نکرده همیشه 

مادر منم تقریبا همین بلا ها رو سرم اورد ی نامزدی ب هم زدم بعد ب زور باز مجبورم کرد نامزد کنم تهدید و بابامو عصبی میکرد تو خونه جونمو ب لبم میرسوند خلاصه که از چاله افتادم تو چاه از بیرون اون چاه وایساده برام گریه میکنه

کاش تو همون چاله میموندم حداقل احساسات حالیش بود 

فقط 17 هفته و 4 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40
خدایا شکرت.🌸

من خنگ بودم مامانم همینجوری منوزوری داد با سرزنش و دلخوری اعتماد بنفسم رو نابود کرد بعدشم پشیمون شد منو داده ک دیر بود

الانم ب همه میگه من سر رقابت باخواهرم دادم شما دقت کنین ب کسی بدین ک دوسش داشته باشه

👑السلام علیک یا صاحب الزمان👑                                        و خدایی که به شدت جبران می کند❤️✨️
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز