مسخره نیست واقعا"از اول براتون بگم که چرا حساس شدم الان عصبی و ناراحتم اول که باردار بودم یهو منو تو ماه نه دید گف چه چاق شدی جلوی داییم اب شدم بعد یهو گفت پاهاش چقد باد کرده این درحالی بود که مادرشوهرم میگفت قدت بلنده معلوم نیست بارداری بعد از زایمان بچم ۴ ماهش بود که دوباره دیدم باورتون نمیشه خیلی روفرم اومده بودم جوری که باورم نمیشد اما دوباره جلوی داییم گفت مچ پای فلانی چه چاقه جواب دادم مدلشه زندایی. این از این که همینجور توی ذهن مشغولم مونده تا یه شب که حموم نرفته رفته بودم (موهام زود چرب میشه میون دو روز) خونه مادربزرگم و یکم موهام چرب بود یهو نگام کردو دوباره بهم گفت چقد کمه موهات در حالی که زیادم کم نیست تا دوباره دیشب که یهو با خالم اینا نشسته بودیم صحبت رنگ مو شد گفتم زندایی من عید موهامو رنگ کرده بودم عکسشو دید کفش برید گفت وای چه خوب شده اینقد مو داشتی بعد یهو گفت تو خیلی موهات کمه ها یعنیا میخواستم لهش کنم احترام داییم نگه داشتم و بازم هیچی نگفتم از اونجایی که کلی حرف درست کنه
ببخشید زیاد شد
میشه بگین چجوری محترمانه چی بگم دیگه عیب جویی منی که سن خاله هامو داره نکنه انگار همسنیم خیلی مسخرس