ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
چیزی رو که دشمنت نباید بدونه رو به دوستتم نگو ••Some people just pretend to be sillyبعضیا سادگیشونم از سیاستشونه :)) گروه ۲(آبی) وزن فعلی ۶۶.وزن هدف ۶۰
باردار نیستم تیکر رسیدن به ارزوهامه ،هر وقت پستای دعا و صلواتتونو میبینم واستون دعا میکنم،میشه شما هم با هر اعتقادی دارید واسم دعا کنید و انرژی مثبت بفرستید که به آرزوهام که خیلی واسشون تلاش کردم برسم؟❤️ زیر ۱۸ ساله های عزیز لطفا توی تاپیکای جدی من نظر ندید یا اگه خواستید نظر بدید سنتونو ذکر کنید. اصلا سر کاربریم نمیترسم پس اگه نظرت مخالف نظر منه یا با احترام ریپلی کن تا با هم در موردش حرف بزنیم یا کلا ریپلی نکن و احترام خودتو نگه دار.
فرزندم،دلبندم، عزیزتر از جانم از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم... امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آغوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها و سالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم... شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...! این روزها فهمیدم باید از تک تک لحظه هایم لذت ببرم
سلام😍حدیث هستم🙈🤪 خانوم کوچولوی آقا مسعود🤕🤪 یه دختر شیطون آبان ماهی😬 که از بس حرف میزنه مخ عاقاشو میخوره😅یه دخی درس خون🤓 ولی عاشق آشپزی،کیک پزی و شیرینی پزی😍💪 عاشق خرید کردن و دور زدن توی پاساژ😎✋
سلام خانوما منمطبیعی جلوگیری میکنم اما میخوام قرص اورژانسی بخرم تا اگر خدایی نکرده یکبار اشتباهی چیزی پیش اومد ، داشته باشم. مصرفش بدون تجویز پزشک اشکال نداره؟ اسمش چیه؟ چطور باید مصرف کرد ؟ ممنون میشم یک نفر بهم بگه، تازه کارم
ممنون میشم اگر برای خوشبختی و عاقبت بخیریم و آرامش دلم دعا کنید🙏انشاالله خودتونم به هر چی میخواهید برسید🌹