با مادرشوهرم و پدر شوهرم کلا خانواده شوهرم قهرم به خاطر دخالتاشون اون یکی جاریهام خیلی با خودشیرینی همیشه خونشونن و خوشحالن و ذوق میکنن که من اونجا نمیرم ..چون همیشه اوایل ازدواجم خیلی دوسم داشتن و ازم تعریف میکردن چون عروس جدیده بودم و یک سال و نیمه عروسی کردم اما به خاطر دخالت پدرشوهرم و جاریم و برادرشوهرم هرروز با شوهرم دعوا داشتیم از وقتی باهاشون قهرم خیلی با شوهرم ارامش دارم و اصلا دعوامون نمیشه حالا نمیدونم به مادرشوهرم زنگ بزنم یا نزنم ؟؟؟؟؟
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
دقیقا مثله من هستی جاری تو اینجور مواقع خیلی خوشحال میشه نمیدونم چرا اما منم میگم آرامشم مهمه و کاری ب کارشون ندارم راحتم،پس برام مهم نیست اونا چطوری هستن میرن میان یا خودشیرینی بکنن،چون زندگی من مهمه خودم مهمم،زندگیم مهمه
سگ زرد برادر شغاله اونم مثل هموناس فرقی نداره ول کن بیکاری بشین سر خونه زندگیه خودت اینقد پیگر نباش بزار اونا پیگیرت باشن هر چی بیشتر ناراحتی کنی اونا خوشحالترن پس بی دلیل شاد باش که اونا پیگیر شادیت حالا هرچند ظاهریت باشن تا به خودت احترام نراری بهت احترام نمیزارن منم قهرم خیلی خوشحالم راحتم
چه جالب.منم همینقدر عزیز بودم و جاریام جامو گرفتن ولی انقد خوبه اینجوری.رسمی میرم میام با احترلم بدون حرف.خیلیم کم چیزی میگن.بچمم که انقد عزیز بود الان نه مثه قبل.ولی خوبیم ما.بیخیالشون.چاه کن همیشه ته چاهه!