دیشب با شوشو قرار داشتم از سرکار بیاد بریم طلاهامو بفروشم برا خونه وقتی رفتم دیدیم با مامانشم قرار گذاشته
سرویس عروسیمو برداشت گفت برا یه نفر میخوام/گفتم کی؟ گفت مگه فرقی میکنه برا چی میپرسی
خیلی ناراحت شدم چون ادمو خر فرض میکنه و خودشو همه کاره/خوب بگو نمیمیری که
از دیشب خوابم نبرده که الان اومدم
طلاهامو فروختم انقد نسوختم که این اینجوری شد
جدیدا اینجوری شده/اون روز میپرسم کرمتو از کجا خریدی خوشم اومده/میگه همه داروخونه ها دارن
دوس دارم بعداز این باهاش یه جور دیگه باشم چی کنم؟
***عصر روز سه شنبه بود که نیما نفس کشید و من مادر شدم***