سلام دوستان
من یه بیماری خطرناک دارم که هرازگاهی و بهتره بگم اکثر مواقع عود میکنه!
علائمش هم درونیه.ینی تابه کسی نگم متوجه نمیشه.
منظورم اینه که میتونم پنهانش کنم.
مشکل اینه که پدر و مادرم خیلی خیلی از نظر روحی اذیت میشن.خیلی زیاد!ینی فقط کافیه وقتی من بهشون میگم نیاز به دکتر دارم ،چهره شون رو ببینید...
جدیدا باهاشون صحبت کردم و ازشون خواستم انقدر نگران نشن.چون این یک روال عادیه.واینکه اگه بخوان هر سری اینطور حالشون بد بشه دیگه مخفی میکنم عود کردن بیماریم رو.. . اما نتیجه عکس داد!الان جوری شده که فقط سعی میکنن جلوی من خودشونو خونسرد نشون بدن.این چیزی نبود که من میخواستم!من میخواستم دلشون اروم باشه نه ظاهرشون
من امید دارم که خوب میشم.اما فعلا بیمارم.ممکنه سالها طول بکشه.حالا فکرشو بکنید!مگه چقدر اعصاب و جون و بنیه برای پدر و مادرم می مونه اگه هر یکی دو ماه یکبار بخوان اییییینطووور بخاطر عود کردن بیماریم استرس بگیرن و نگران بشن؟؟چندسال دیگه که من خوب بشم اونوقت با احساس گناه و عذاب وجدان باید برم سراغ دوا و درمان بیماری هایی که پدر و مادرم بخاطر من دچارش شدن...
اینم بگم که اصلا نمیزارن خودم به تنهایی پیگیر کارای پزشکیم بشم.البته توانایی جسمی من هم به شدت کم شده بخاطربیماری.
الانم دوباره عود کرده بیماریم .ولی نمیخوام اوقات تلخی کنم...درد زیادی دارم ولی نمیدونم بگم یا نه...
جای من بودید چکار میکردید؟چجوری باهاشون صحبت میکردید که دلشون آروم باشه نه ظاهرشون!!!