خواهرای عزیزتروخداچیزی نگیدکه ناراحت بشم من خودم دلم شکستن ودوست دارم فقط گریه کنم داداشمیناپارسال خونه رهن گرفتن رفتن دوهفته ای یه بارمیومدن سرمیزدن بهمون یه مرتبه این سرزدناشون کم وکمترشدزن داداشم اصلادوست نداره که بزاره داداشم بیادبهمون سربزنه میبرتش خونه خانواده خودش ولی پیش مابه زورهستش یعنی بادعاهاش کاری کرده که ماروسیاه کرده جلوی چشای داداشمون چندبارم رودستشوگرفتیم سرهمین دعادرست کردنش حتی جلوی داداشموگرفته وسرگرمش کرده که نمیادسرمزارمامانم به خدادلم تنگ شده واسش بابام چندروزپیش گفت نمیدونم چرانمیان پیشمون دلم شکست خداسرشاهده گفتم طوری که دوست داره بره پیش پدرومادرش خب ماهم دوست داریم داداشمونوببینیم نمیدونم چکارکنم هیچی ازدستمون برنمیادجزدعاکردن