یک پسری تو داروخانه کار میکنه کنار مطب دکتری که از بچگی میرفتم پیشش از وقتی مجرد بود هی شمارمو میخواست و میگفت جمعه بیا سر قرار چون فقط جمعه بیکار هستم ولی من کلا اهل دوست پسر نبودم . همش فکر میکردم ممکنه خطری پیش بیاد حتی اگه تو پارک هم قرار بذارم بلایی سرم میاد خلاصه گذشت بیخیال شد زن گرفت حالا میگه بیا سر قرار میخوام بشی همسر دومم با خودم ببرمت شهر دیگه ..
اما من خودم یک دخترم دلم نمیخواد دل همسرش بشکنه این نامردی از طرفی دلم بچه میخواد تو زندگیم این شخص تنها فردی که بهم علاقه نشون داد البته نمیدونم علاقه ش راسته یا نه ؟؟
شما میگید چیکار کنم
هر وقت هم باهام چت میکنه پیامهاشو پاک میکنه وقتی میبینه مقاومت میکنم و پا نمیذارم در زندگی متاهلیش