بچه ها یه دقتایی به حس هایی به سراغ من میاد که از همه چی بیزار میشم و حس و حالم داغون میشه
مثلن نقطه ضعف من فرق گذاشتنه
پسر من لاغره و سبزه و بسیار شیطون
امروز عید دیدنی رفته بودیم خونه مادرم بچه دادشمم تقریبا همسن پسر منه اون ماشالله تپل و سفید اون یکی رنداداشم همش اونو بقل میکرد و میگفت وای بچه ی منم همینطور بود بچه اینجوری خوبه کوچکترین توجهی به پسر من نداشت داداشم میگفت وای این ماشالله چه قدر باهوشه من تا خالا ندیدم میگفت وا همه بچه های آلاتی همینن
بعد پسر من رفت سمتش گفت چی میگی تو سیاسوخته با لحن شوخی ولی من خیلی ناراحت شدم