2737
2739
عنوان

بچم كلافم كرده خسسسسته شدم 😭

164 بازدید | 17 پست

٤٢ روزشه، مدام ميخواد زير سينه باشه، مثلا الان نيم ساعت شير ميخوره، خودش سينه رو ول ميكنه يعني سير شده باز به نيم ساعت نميكشه باز جيغ ميزنه و با دهنش دنبال سينه ميگرده خسسسته شدم 😭😭😭 بچه هاي بقيه دو سه ساعت يه بار شير ميخورن خب

پستونكم خييييلي به سختي ميگيره

خوابشم خيلي كمه، كلا يا داره شير ميخوره يا جيغ ميزنه باز دنبال سينه

حسرت به دلم مونده يه بيرون بتونم برم 😭


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728

تازه40روزشه حسرت ب دل شدی زوده بابا

خب شیرت سیرش نمیکنه دیگ یکم از پزشک بپرس غذاهایی بخور شیرت چرب بشه بچه سیر بشه

یا اگ‌میتونی بادکار مشورت کن ب وعدش و‌شیر خشک‌بده 

پدر پشتم‌شکست از رفتن تو/پدر شادی تموم شد توغم‌تو  همیشه بزرگترین آرزوم این بود پاهای بابام و‌ببوسم ولی هیچوقت روم‌نمیشد خجالت میکشیدم روزی که تو‌سردخونه دیدار آخرم بود نشستم کف سردخونه و‌چنددقیقه بی وقفه پاهاش و‌بوسیدم بدون هیچ‌خجالتی بدترین لحظه عمرم بود که از خودم تاهمیشه متنفر شدم توروخدا هیچوقت هیچوقت خجالت نکشید از بوسیدن دستای پدرمادرتون‌نذارین خدای نکرده ی روز این نوع بوسیدن تجربه کنید.درسته بعد بابام نفس میکشم ولی زندگی نمیکنم اصلا فقط به اجبار روزهامیگذره چون چاره ای ندارم ولی وقتی تموم جانم دیگه روزمین نیست منم نیستم روحم‌نیست جسمم که ادامه میده هیچوقت دیگه ادم قبل نمیشم🖤🥀خیلی دلتنگتم بابای مهربونم بابای خوبم خیلی قلبم تحمل این حجم دلتنگی نداره🥀🥀🥀
2738
والا بچه هاي بقيه هيچكي اينجور ني

بچه ها من هر دو اینجوری بودن پسرم که اولی بود بدتر بود چون بعدم که از کنارش بلند میشدم احساس ناامنی میکرد و گریه میکرد برا یه ظرف شستن یا نماز خوندن وقت نداشتم ، غذای درست و حسابی نمیتونستم درست کنم وزن خودم از وزن دوران‌مجردیم‌هم کمتر شد

سير ميشه كه ول ميكنه ديگه، دفعشم زياده

خب ی چی هست ک بچه باز گشنش میشه دیگ‌شیرت چرب نیست گلم‌حتما تحقیق کن 

شاید خسته میشه ول میمنه

پدر پشتم‌شکست از رفتن تو/پدر شادی تموم شد توغم‌تو  همیشه بزرگترین آرزوم این بود پاهای بابام و‌ببوسم ولی هیچوقت روم‌نمیشد خجالت میکشیدم روزی که تو‌سردخونه دیدار آخرم بود نشستم کف سردخونه و‌چنددقیقه بی وقفه پاهاش و‌بوسیدم بدون هیچ‌خجالتی بدترین لحظه عمرم بود که از خودم تاهمیشه متنفر شدم توروخدا هیچوقت هیچوقت خجالت نکشید از بوسیدن دستای پدرمادرتون‌نذارین خدای نکرده ی روز این نوع بوسیدن تجربه کنید.درسته بعد بابام نفس میکشم ولی زندگی نمیکنم اصلا فقط به اجبار روزهامیگذره چون چاره ای ندارم ولی وقتی تموم جانم دیگه روزمین نیست منم نیستم روحم‌نیست جسمم که ادامه میده هیچوقت دیگه ادم قبل نمیشم🖤🥀خیلی دلتنگتم بابای مهربونم بابای خوبم خیلی قلبم تحمل این حجم دلتنگی نداره🥀🥀🥀
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687