سلام دوستان . یه چیزی البته نه اینکه برام مهم باشه ها کلا میگم. من چند وقت بعد از کلی سختی و بچه داری اونم یه بچه شیطون از رساله دکتریم دفاع کردم. پدر شوهرم کلا ادم خاصیه و خیلی کم حرف ولی کاراهای علمی پسرش یعنی شوهرم را خوب حالیشه و حتی پزش را میده و دیپلمه قدیمه و ادم بی سوادی نیست ولی وقتی من دفاع کردم یه کلمه به من تبریک نگفت ولی مادرشوهرم بنده خدا چرا وحتی همون روز در خونه مون هم اومد و هدیه ای اورد و زود رفت ولی پدرشوهرم اصلا حتی وقتی رفتیم خونه شون و شوهرم سر سفره گفت هم تبریک نگفت .خانواده شوهرم هم سر سفره نشسته بودند جاریم به زور تبریکی گفت و بعد گفت من نمیدونستم مبارک باشه و پسرشم گفت به سلامتی ولی خوده برادرشوهرم اصلا. شما بودید ناراحت نمیشدید؟
نه بابا بیخیال
چیز مهمی نیس
ناراحت ک بدون حسودیشون شده تامام
خب شاید برنتابیده خانم دکتر
ما بهتون تبریک میگیم موفق باشین و ذهنتون رو با این مسائل حاشیه ای درگیر نکنین
از هر كي ب اندازه شعورش انتظار داشته باش
ميشدم ولي ازاين گاوا منم دورم دارم
حرص نخور بذار ب وقتش تلافي كن كارشونو
ب يكي ديگ گفتم بتوهم ميگه كوتاه اومدن جلو بعضيا باعث سوتفاهم ميشه و گستاخشون ميكنه
منم ديگه شدم يكي مث خودشون فكرشو نميكنم حرصم نميخورم مث خودشون رفتار ميكنم
شاید ازت دلخوره. ولی منم بودم ناراحت میشدم
بیخیال
موفق باشی خانم دکتر اعصابتو با این چیزا خورد نکن
همیشه یادت باشه از خانواده شوهر انتظاری نداشته باش دورشون یه خط قرمز بکش و امیدوار باش شر بهت نرسونن خیر پیش کششون
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
59 ثانیه پیش
59 ثانیه پیش
59 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
