من قبلاً خونم یه منطقه ای بود که با مامانم حدود نیم ساعت فاصله داشتم
نزدیک باغ و مغازه شوهرم بود خونه خودمون بود.شوهرم هی هر یکی دو ساعت میومد خونه سر میزد یا موقع ناهار و اینا ...
من پنج سال اونجا بودم اونجا زندگی کردم از اول ازدواجم...
بعد دیگه شوهرم قول داده بود بیاد منطقه ای که من میخوام و به مامانم نزدیک باشم...بعد چندسال قبول کرد و اومدیم...
ده روز میشه اسباب کشی کردم جابجا شدم
ولی سه چهار روزه حالم خراااابه خرابه
شوهرم صبحا زود میره شب میاد بخاطر کارش
من خیلی دلتنگش میشم عادت نداشتم به اینهمه فاصله ... حالم خراب میشه تا میره بیرون از خونه دلم میگیره تا شب که بیاد...دست و دلم به کار خونه و غذا هم نمیره
شباهم که میاد هی فکر اینم صب که رفت باز دلم میگیره 😢😢😢
اینم بگم باردارم ،،، قرار بود وقتی اومدم اینجا برم دوره کاشت ناخون و بدنسازی و اینا..که فهمیدم باردارم و هیچجا نمیتونم برم استراحت کنم باید پیاده روی زیاد نکنم..حالم خیلی بده هیچ جوره آروم نمیشم
کاش یه خواب بود،بیدار میشدم میدیدم خونه خودمم