سلام، اصلا فکرشم نمیکردم بیام راجب شوهرم و خانوادش دوباره تاپیک بزنم، نمیدونم تاپیک های قبلی منو خوندین یا نه حالا آدرسشو باز میذارم، و خلاصه ماجرا از أواخر مرداد بود که طَی یه پنهان کاری کلید خونمون توسط شوهرم از من و پیدا شدنش توسط خودم بصورت کاملا اتفاقی و اومدن مامانم بخونمون که شوهرم درو روم قفل کرده بود و من به مامانم گفتم که کلیدو پیدا کردمو و درم روم قفل کرده . قفل کردنش هم بخاطر لجبازی بامن بود که باهم قهر بودیم ، و خلاصه مامانم دم در زنک زد به شوهرم و کفت در قفل نیست أز تو باز میشه ، منم داشتم اتیش میگرفتم که پشت در گفتم خیلی گوه خورده انقد دروغ میکه ، تا خواهرش که طبقه بالآی ما زندگی میکرد صدای منو شنید و گذاشت کف دست شوهرم و شب شوهرم با توپ پر اومد و بمن کفت تو این حرفو گفتی گفتم اره و بعدش دعوامون شد و جلو مامانم کتکم زد و منو کوبوند زمین و داشت خفم میکرد که گریه نکنم و صدام در نیاد و مامانمو که میخواس جدامون کنه دعوا نکنیم هل داد بعدم خواهرشو و دامادشونو تو خونمون أورد و شروع کردن به دخالت و برادرم هم اومد و همراه مامانم رفتم خونه مامانم و نمیدونستم ٢٠ روزه که باردارم . و یه چن وقت بعد فهمیدم و دو ماه قهر بودیم و شوهرم اومد تعهد داد و معذرت خواهی که بطور مفصل تو تاپیک قبلیم هست الان دارم شش ماه بارداریمو تموم میکنم ، شوهرم تو اون معذرت خواستن هاش قرار شد خونه رو بنامم کنه و خواهرش پاشه از طبقه بالامون و مشاوره بیاد، و من دیگه با خانوادش رو برو نشم و رابطه رو قطع کنیم ..... اونا تو این دوماه هیج سراغی از من نکرفتن اونم با حال بد ویار من و ناراحتیام شوهرم تو این مدت برگشت من خیلی خوب شده بود و عالی، أولش خواهرش اینا نبودن و گفت خونه خریدن و دارن میرن ، اما الان یه ماهه دیدم باز برگشتن چون پول کابینت خونشونو ندارن و تو این مدت مرتب خواهرشوهرم برأی شوهرم غذا میفرسته و بچه هاش میان دم درمون و شوهرم کلی خوراکی بهشون میده و همش بهم زنک میزنن و حرص میدن منو و شوهرمم میکه بمن که کینه ای و حسودم و پست و کثیفم و تازه خواهرش شیرپاک خورده بوده والا باید منو جر میداد حالا مسائل دیگم هس ، ببخشید طولانی نوشتم ، فقط لطفا و خواهشااا نصیحت و سرزنش نکنید و راهکار بدین ، ممنونم