2737
2734
عنوان

تیر 91 میای بغلم ایشالله.

| مشاهده متن کامل بحث + 1078782 بازدید | 24360 پست
سلام

اوله همه اینکه خداااا خیرتون بده واسه این لالایی های شبکه پویا از ساعت 10 امشب تا 10.15 موفق شدم عسلو بخوابونم با اینکه بسیار مقاومت می کنه و تا دیر وقت بیدار میخواد بمونه .. فک می کنم برای تنظیم خواب بچه مهمترین چیز اینه که بهش یه حسه خوبی بدیم این لالاییای پویا انگار بخوبی از پس اینکار براومدن . دیشب گیر دادم همسری شبکه اش رو پیدا کرد و آورد تو لیست .. امشب امتحانش کردم جواب داد امیدوارم بتونم با ین روش ساعت خوابشو بیارم رو 10 و بهش آرامش بدم آخه خواب از ساعت 10 شب واسه رشد بچه خیلی خوبه شنیدم .

آتنا جون ایشالله سلامتی باشه واست حسابی مراقب و پیگیر باشه تا روبراه بشی راستی دو سه روزه عکسارو واست فرستادم با عرض شرمندگی بابت این همه تاخیر حالا نمی دونم گرفتیشون یا نه چون حجمشون زیاده بهم خبرشا بده عزیزم.

شیما جون مبارکه برنده شدنه حسینت

مامان رهام آب قند کم شیرین هم امتحان کن ایشالله که اوضاع روبراه میشه غصه نخور عزیزم

مامان پریا تو از ما خوشبخت تری ها دوتا گل با هم داری اینقد کارای جدیدی ازشون میبینی ک ما از یدونه ش می بینیم کلی ذوق زده میشیم . تا می تونی از کاراشون عکس و فیلم بگیر خواهر حسابی خاطره ست پس فردا

عاطی جون من یه مدت پیش یسری دادم واسه یه خانومه که دختر کوچولو داشت و همین نزدیکای خودمون بود اینه که یکم شرمنده ام اما اگه چیزی باشه که مناسبه سیسمونی باشه چشم .

نسیم جون ایشالله زودی خوب شده گل پسرت

بامبو جون حساممون بهتر شدش ؟ اینقد ناراحتش شدم بچمو .

مامان ترانه جون ایشالله دخیه شمام زودی خوب بشه و از نگرونی دربیای

آیدا جون ایشالله این روزا واست آسون بشن . به مهد دخملیت خیلی سر بزن و بذار حسابی تو ذهن مسئولینش بره که مادره بسیار مقید و حساسی هستی وحواست به همه چی هست . ببین روابط مربیا با دخترت چطوره ببین چجوری می تونی یه حسه خوبی بهش بدی واسه این قضیه . یکی از آشناهای ما دخترش از 6 ماهگی مهد میره اینقد راحت از پدر مادر جدا میشه و الان که دو سال و خورده ای شده صبحها زودتر با لباط و ظرف غذا پدر مادرو بیدار می کنه که ببرنش مهد اینجور که گفتن با یکی دو تا خاله های اونجا حسابیییییی اخت شده و موقع خدافظی اصلا کاری به بابا مامانشم نداره و خوشحال و خندون میره مهد .. باید به بچه خوش بگذره البته مامان من بشدت مخالفه و میگه تا 3 سالگی که بچه عقلش درنیاد و زبون تعریف قضایا رو نداشته باشه نذارش مهد .. اما خوب شرایط واسه همه یکسان نیست .. منم با اینکه دخترمو میذارم پیش مامانم دو روز تو هفته اما خیلی سختمه با اینکه از من بیشتر مراقبه و به عسل حسابی خوش میگذره اما خوب به دلیل ارتباط نداشتن با خواهرم که تو خونه ست خیلیییییییییییییی سختمه که بچمو میذارم اونجا و حتی خودمم با حساب کتاب میرم خونه بابام ..

دیده بودید آدم دلش لک بزنه واسه راحت رفتن به خونه پدر مادرش .. همش باید چشمم به ساعت باشه همش باید حساب کتاب کنم که دو سه ساعت بیشتر اونجا نمونم که خواهرم اذیت نشه همش باید استرس داشته باشم که نکنه می خواد بره دستشویی نکنه گشنه اش باشه (آخه ماها که میریم اونجا اصلا از اتاقش بیرون نمیاد .. من و داداشم ..)خیلییییییییی خیلییییییییییی سخته .. از من یه سال بزرگتره ...

بگذریم..

آبشین جان لیانای خوشکلت مثل ماه میمونه واسش اسفند دود کن .

میشولی خدا قوت واسه چکاب ماهیانه ی دخترت الهی شکر که سلامته ایشالله روز به روز قویتر بشه و حسابی از نگرونی درت بیاره

الهه ناز جون خدارو شکر واسه امیرحسینت ایشالله این گل خوشکل تو هم روز به روز قویتر بشه و دیگه نیازی به قرصه هم نداشته باشه .

مژی جون همیشه به سفر و خوشی عزیزم .

نونا جای دوستت خالی نباشه عزیزم . ایلیا خوشکلی چطوره سرفه هاش بهتر شده ؟

ملی جون به سلامتی بری سفر عزیزم . خوش بگذره

فاطمه مامان سارا جون مبارکه قدم برداشتنای کوچولوی خوشکل خانومیت

سارا مامان ژوان جونبیشتر بنویس عکس هم فراموش نشود . عکسات روشن و پر نورن حس خوبی دارن . راستی چرا تی وی ممنوعه واسه ما هم بگو انگیزمون بیشتر بشه . منم صبحها که باشم تی وی خاموشه شب که همسری میاد دیگه روشنه .. تو روز هم واسه عمو پورنگ روشنه و گاهی اه کاری باشه و عسل نذاره انجام بدم شیطون گولم میزنه روشن می کنم ..

تینا جون دخملیت خوکشل حرف میزنه ها خدا حفظش کنه .

مانینی جون اگه دکتر پسرت گفته آز تکرار بشه پس زودتر انجام بده و خیال خودتونو راحت کن نگران نباش عزیزم

مامازیه جون دخترت چطوره ؟ بچه ها از ویروسه گفتن فک کنم خونده باشی ..

مامان رز جون موفقیتت مبارک در جهت از شیرشب گرفته دخترت

عسلم به صورته خود جوش دیگه شبا به ندرت گیر میده به می می اما هنوز پیشه خودم می خوابه .

اکرم جون سایدا چطوره عکس جدید بذار واسمون دختر

مامان الی جون آمیــــــــــــــــــــــن منم این ترم اوضاعم ناجووووره . کلاسام کمتره اما درسام سنگین ترن پروژه و اینا هم خورده دستش و غوز بالا غوز شده

رعنا جون فک می کنم هر دو مامی هامون مث هم هستن این کورتون و اینا که گفت خبر دارم.. اگه دکتره خوب بود خبرشو به منم بده مرسی عزیزم.

سانی جون قدم رنجه کن بیا اینور دیگه بابااااااااااااااا به ما تنبلا رحمی کن .

دیگه اینکه عسل به شدت زکام هست و بیشتر به خصوص شبا با دهان نفس می کشه اعصابم خورد میشه شاید ببرمش گوش و حلق و بینی آخه تا یه باد می خوره همینه .. پارسالم اینجوری میشد .. الانم همینطوره دکتر نبردم تب و آبریزش قطع شد اما این گرفتگی بینی بشدت و قوت باقیه ..
راستی عسلم بشدت کتاب دوسته میاره تو جاش تو تاریکی ورق میزنه از زیر تخت و گوشه مبل و هرجا که باشه میکشه بیرون فرقیم نداره سیاه سفید یا رنگی یا کتابای خودش یا ماله من . اتفاقا به کتابای من علاقش بیشتره :)) کلی کمک کن شده . سفره رو کمک می کنه جع می کنه دونه دونه میده دست من .. موقع پهن کردنه لباسا تو بالکن میاد دونه دونه میدشون دسته من .. وسایلشو جع می کنه و چیزی رو بگم بذار سر جاش سعیشو می کنه و گاهیم کاره خودشو می کنه البته .. دیگه اینا و اینا


از همه اینا بگذریم اشب اومده بودم بگم که " خیلــــــــــــــــــــــی دلــــــــــــــــــــــــــــم گرفتـــــــــــــــــه " مشکلاته خونوادگی تمومی ندارن .. دلم برای صبوری مامان برای شکستگی بابا برای غم های برادرم برای تنهایی خواهرم برای مادربزرگه پیرم برای پدربزرگه تکیده ام .. و برای خیلیای دیگه میسوزه .. بشدت غصه دارم شکستنی ام و رنجیده ام .. بشدت ابریم .. دلم از خیلی چیزا از خیلیا گرفته دلم خیلی تنگه اونقدری که با تلنگری می شکنم ... اونقدر که مادر خوبی برای عسل نیستم ... اونقدر که خودمو درمونده می بینم ... حس می کنم خیلی پیر شدم ... کاری جز دعا نمی تونم انجام بدم ... دستم به جایی بند نیست ... به حرمته دوستیمون تو لحظه های نابتون یادی هم از من بکنید ... خیلی التماس دعا دارم

همتونو دوست دارم :-l


سلام دوستام( الان پیش خودتون نگین اَه... این چقد سلام میکنه!!!!!!)

پرک

بلندترین پستت بودا!!!!
بمیرم برای دلت
میفهمم چی میگی
این نگرانیهای ما برای بچه هامون کمه، خانواده هامون از اون طرف بیشتر و سخت تر فکرمونو مشغول میکنن

منم بابام دیشب قلبش دوباره درد گرفته بود تا صبح نخوابیدم
امروز هم حسین یهو دستش خورد رو آهنگ (مرا ببوس) تو موبایلم
منم که دلم پر بود... زدم زیر گریه
دلم برای بابابزرگ خیلی مهربونم تنگ شده بود
همیشه این آهنگو برای من میخوند و من هم که اون وقتا کلاس موسیقی میرفتم باهاش فلوت میزدم
روز آخر عمرش تو بیمارستان به همراهش گفته بود به عاطی بگین برام مرا ببوس رو بزنه
یعنی من مردمممممم.... تو ١٢ سالگی یه هفته خودمو تو اتاق حبس کردم و زار زدم
امروز بغض ١٨ ساله ام شکست اینقدر های های گریه کردم بچم ترسیده بود و اونم زد زیر گریه
اما گفتم بزار خودمو خالی کتم....

آخر شب هم که مامانم خبر داد که دوباره داداشمو تو صادقیه خفت کردن و پولهاشو بردن.... بمیرم براش چقدر ترسیدههههه
سرم درد میکنه

بگذریم.....

حسینو بردم دکتر
آب بینیش رواااانه

ویروس جدید!
ایبو بروفن و هیدروکسی زین و اسپری فنیل آفرین و دکوسالین

گفتم هنوز راه نمیره
تعجب کرده بود
شاید از بیخیالی من!
شربت کلسیم دی داد و گفت بعد یه هفته براش نصف آمپول د٣بزن

برای بی اشتهاییش هم سیپروهپتادین رو گفت ادامه بدم تا ٣ ماه که روند غذاخوردنش بهبود پیدا کنه

وزنش ٩/٧٥٠
قدش ٧٨/٥
دور سرش ٤٨/٥

پسر کوچولوی ریزه میزه ی من!!!!

* بر برگ برگ دفتــــر عمــــرم نوشتــــه ام .....
نابرده رنج، گــــنج به من داده است حسیــــن(ع) *


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

عاطی :(
گاهی حس می کنم ما آدما همیشه در حاله رنج کشیدنیم حتی تو اوجه اوجه خوشیامون تو خنده هامون ..

خدا رحمت کنه بابابزرگتو


سخته ..
درد داره ..

"درد" را از هر طرف که بخوانی "درد" است

خدایا همه مریضارو شفا بده همه گرفتاریا رو حل کن ای خدا خودت گفت بودی بخونیمت اجابتمون می کنی خدایا

ناشکر نیستم اما گاهی کم میارم

می دون مشکلات واسه همه هست و همه جوووورش هم هست بازم الهی هزار مرتبه شکر برای همه چیز اما .. این دله امشب داغونه ...
دختر دار ها بخوانند

( درباره عفونت ادراریه)
http://drghobadidana.ir/fa/index.php/menu-examples/child-items/102-2013-07-31-17-44-26.html

* بر برگ برگ دفتــــر عمــــرم نوشتــــه ام .....
نابرده رنج، گــــنج به من داده است حسیــــن(ع) *
2728
اوخیییییی چه قدر دلاتون پره
عاطی مگه اونجا لیانشامپو هست که انقدر داداشتو خفت میکنن این داداشت دشمن داره دشمنشم از جیبش خبر داره پلیس پیگیری نمیکنه؟؟
پرک جون چرا خواهرت بیرون نمیاد نکنه قهلین؟؟؟
الان بگردین کمتر دل خوش میبینین هرکی یه مشکل تو زندگیش داره
..
سلام....
پرک ایشالله که مشکلاتت برطرف میشه....
عاطی ارشیدا هم وزنش 9700اما قدش یه خورده بیشتره...دکتر بهش سیپرو داد که من بهش ندادم...اما خدارو شکر اشتهاش خیلی خوب شده..البته اگه دندون و سرماخوردگی بذاره......دوباره آب بینیش اویزونه همشم عطسه میکنه از فردا میخوام بهش لیموشیرین بدم....
ارشیدا هم هنوز راه نمیره البته چند قدمی رفته ها ...اما ادامه نمیده....یه بارم نصف آمپول د3 رو بهش زدیم به خاطر ملاجش ...
دختر نازنینم مرا هزار امید است و هر هزار تویی.....خدایا شکرت
سلام
مرسی دوستان که جویای حال پسرک ما هستین خداروشکر بهتره امروز یکم بیشتر غذا خورد ولی خوب از اون ور تخت رو به گند کشید بچه ها کجا خوشخواب رو میشورن؟
.
پرک جون بمیرم برای دلت درکت میکنم عزیزم مشکلات خانوادگی خیلی سخته....هرکی یه جوری باید بکشه تو این دنیا
منم برای مشکل برادرم دارم ثانیه ثانیه پیر شدن و غصه خوردن پدرومادرم رو میبینم خیلی صبورن به خدا یه مدت منم افسرده شده بود اینجا هم کم میومدم
خدا همه پدرومادرو حفظ کته....انشالله مشکلاتتون حل میشه عزیزم بهتره اگه با خواهرت قهری آشتی کنی شما پیش قدم شو دیگه اینقدر عذاب نمیکشی ببخشید دخالت میکنم یه وقت به خودتون میاین حسرت میخورین
.
عاطی نکنه داداشت دشمنی چیزی داره که این جوری میکنن
ای دوستا ی گلم که بچه اتون سرما خورده توی بینی اش قطره سدیم کلراید بریزین
عرقه کاسنییییییییی بخرین بدین بخورن خنکه ابه بدنشون که رفته جبرا میشه سرما خوردگی شون خوب

پرک جان ناراحتی تو نبینم خانم
2740
پریـــــــا
جانم ننه ! دختر چه دل غصه داری داری تو ... ای بابا مثله خودمونی که ... بخدا از بس غصه ی همه رو می خوریم !
مگه میشه نخورد . همین چند لحظه قبل داشتم غصه ی بابامو می خوردم تو این گرونی ها خونه سازی داشتن و الان کلی بدهکارن . پیش خودم می گفتم من نباید یه جور خرج کنم به دل اونا بیاد .
بخدا همش دارم غصه ی بقیه رو می خورم . این چرا بچه دار نمیشه ، اون چرا خونه دار نشده ؟ اون یکی چرا همسرش تا دیر وقت سر کاره ؟ آبجیم کی میره سر خونه زندگی خودش ؟ آخرش چی میشه ؟! کلی استرس های دیگه و اینا بجز اضطراب ها و غصه های روزانه ی خودمه که سر به فلک میزارن . بماند آخرش هم که همسر جان می فرمایند سعی کن یکم بی خیال شی . خب اگه می تونستم که الان این گوارش ریپ ! نمی زد !

پرک جان سر درد و دل همه رو وا کردی ... آه از نهادمان بر آمد ...
اما راستی اینم بگم که من خط به خط پستت رو خوندم ...کاملا درک می کنم نوشتن پست طولانی چه انرژی ای می بره . اینکه به همه ی نویسنده ی های ماقبل پست خودت تا اِن صفحه ی قبل توجه داشته باشی و اون وقت بازگشت نداشته باشه .
خلاصه که ممنون با این دل دردمندت اول جواب همه رو دادی . همیشه از انرژی و نوع نگاهت خوشم می یاد . البته نوشته های از من بی پرواتره . خیلی از نانوشته هام که محافظه کار هستم و نمی گم تو پستای تو پیدا می کنم . هههه چی گفتما !! یاد برنامه ی عمـــو پورنگ افتادم ! عمو تک رنگ !


ای ای عاطـــــــــــــــــــی اونجا که گفتی بابا بزرگت تو بیمارستان یاد تو و فلوت زدنت بوده چه غمناکه !!!!!
ای بابا تو با این پست چسبیده به پرک ، دیگه حس و حال گریه ی ما رو تکمیل فرمودی ننه !
خب آهنگو آپلود کن ما هم گریه کنیم ...نه که اصلا بلد نیستیم ، فقط با آهنگ غمناک گریه مون میاد ...اونم من . اشکم آویزونه به چشمام .
همین امروز سر کارم یه موش دیدم ، آی گریه کردم ، آی زار زدم ، زنگ زدم همسری ، می گم موش دیدم ، اون هم از اونجا زنگ زده عوامل کارخونه به دادم برسن ! داشته باشین فقط .
خلاصه که آه و ناله هام پیرامون اون موجود چندش دل یکی رو به رحم آورد و موش کوچولو رو دستگیر کرد .

چیا گفتم ؟!!!
راستی ثریا همش تو فکرت بودم کجا موندی ؟ چرا کم پیدا شدی ...؟
آنچه تو گنجش توهم می کنی *** از توهم گنج را گم می کنی
آدما گاهی لازمه
چند وقت کرکرشونو بکشن پایین
یه پارچه سیاه بزنن درش و بنویسن :
کسی نمرده.
فقط دلم گرفته

آدم ها برای هم سنگ تمام می گذارند.
اما نه وقتی که در میانشان هستی، نه...
آن جا که در میان خاک خوابیدی؛
�سنگ تمام� را می گذارند و می روند ...!


خــــــــدایا
من اینجا دلم سخـــــت معجزه میخواهد
و تو انگار
معجزه هایت را گذاشته ای برای روز مـــــــــــبادا ....!


و.....آخر هم اینکه : ...آنجا ببر مرا که شرابم نبرده است.
آنچه تو گنجش توهم می کنی *** از توهم گنج را گم می کنی
اومدم با انرژی یه عالمه تایپ کنم اما پسته پرک و عاطی و اتنا و...دیدم حالم گرفته شد یاده بدبختی هام افتادم یاد مشکلاتم با بابام که تمومی نداره ...
بعد یه تاپیک دیدم مریضیه یه بچه بود و دردو دلایه مامانش که به شدت روحیمو خراب کرد
حرفی باقی نمونده
آخره شبی زده حال خوردم
دوستتون دارم ایشااله مشکلاته همه حل بشه
شب خوش
آتنا


آدم ها برای هم سنگ تمام می گذارند.
اما نه وقتی که در میانشان هستی، نه...
آن جا که در میان خاک خوابیدی؛
�سنگ تمام� را می گذارند و می روند ...!




نونا

ببخش




ملودی،،،،،
فکر کنم تهران زده رو دست لیانشامپو
به خدا خوابم نمیبره از فکر و خیال
نمیدونم چرا اینقد سر این داداشم بلا میاد!
خدا رو شکر آسیبی بهش نزدن

* بر برگ برگ دفتــــر عمــــرم نوشتــــه ام .....
نابرده رنج، گــــنج به من داده است حسیــــن(ع) *

اعراب به ما آموختند که آنچه را که میخوریم "غذا" بنامیم و حال آنکه در
زبان عربی غذا به "پس آب شتر" گفته میشود.
اعراب به ما آموختند که برای شمارش جمعیّتمان کلمۀ "نفر" را استفاده کنیم
و حال آنکه در زبان عربی حیوان را با این کلمه میشمارند و انسان را با کلمه " تن" میشمارند؟ شما ۵ تن آل عبا و ۷۲ تن صحرای کربلا را بخوبی میشناسید.
اعراب به ما آموختند که "صدای سگ" را "پارس" بگوئیم و حال آنکه این کلمه
نام زبان وکشور عزیزمان میباشد؟
اعراب به ما آموختند که "شاهنامه آخرش خوش است" و حال آنکه فردوسی در
انتهای شاهنامه از شکست ایرانیان سخن میگوید.
آیا بیشتر از این میشود به یک ملّت اهانت کرد و همین ملّت هنوز نمیفهمد
که به کسانی احترام میگذارد که به او نهایت حقارت را روا داشته اند و
هنوز با استفادۀ همین کلمات به ریشش می خندد.

* بر برگ برگ دفتــــر عمــــرم نوشتــــه ام .....
نابرده رنج، گــــنج به من داده است حسیــــن(ع) *
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز