وای درخت
چ‌دلی داشتی
ما درخت همسایمون تو خونمونه نصفش
دستشوییمون حیاطه
نصف شبی اضطراری میرم دسشویی دل ندارم نگاه کنم جنگی میام تو
اونوقت تو ۴ صبح درس😫😱
برا من ی سید خانوم بود دعا نوشت دادن به مامانم گفت همراهش باشه توشم اسم خودم و مامانم نوشته بود
بعد ازون ندیدم
حالا مامانم اوایل میگف بختکه ولی بعد ک مریض شدم باور کرد
عزیزم نگران نباش😅
بچت خیال بافی کرده من یادمه بچه بودم خیلی سنم کم بود چندین تا دوست خیالی داشتم که خیلی جدی میگفتم اینارو می بینم 😐😐😐😐😐😐😐
من نمیرفتم پیش دعا نویس خیلیا اصرار کردن به مادرم گفتم از دعا نویس هامیترسم حدود دوسالی داغون بودم تنها نموندم بعدم یکم بهتر شدم دیگه ازدواج کردم و ازون خونه اومدم چیزی هم ندیدم ولی هنوزم میرم خونه مامانم برای دسشویی هم میگم مامان توام با من بیا
نترس بابا
منم یادمه ی خاطره واضح دارم از وقتی ک کوچولو بودم رو پای مامانم داشتم میخوابیدم دیدم همسایه بغلیمون اشتباهی کلید
انداخت اومد تو😶
ولی هر چی ب مامانم اینا میگم میگن امکان نداره و اصلا یادشون نمیاد
گاهی بچه ها تو خواب و بیداری چیزایی ک در طول روز دیدنو شنیدن با هم مخلوط میکنن ی چی عجیب غریب ظاهر میشه😁
خیلی خوشحالم از اینکه امشب تو اتاقم تنهانیستم
خیلی سال پیش تو حیاط مادربزرگم با پنج شش نفر از دخترای فامیل جا انداختیم و خوابیدیم همش بگو بخند و خنده تا اینکه دیدیم تو تاریکی یه نفر سرتا پا سفید پوشیده با موی بلند بافته شده قد خمیده چنان جیغی کشیدیم همسایه ها نصف شب ریختن خونه اونم خاله95ساله مادر بزرگم بودنصف شبی میخواست بره حیاط دستشویی خدابیامرز قیافش ترسناک بود دندون طلا چشمای سرمه کشیده پوست بشدت چروک و موی بلند سیاه سیاه
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
