2733
2734
عنوان

روشنایی را به چشمان دخترم هدیه دهید

2610 بازدید | 14 پست


زن جوان بمی همراه دختر ۳ ساله اش از سوی شوهر معتاد و برادر شوهرش مورد اسیدپاشی قرار گرفتند و هر دوی آنها از ناحیه یک چشم نابینا شدند.

به گزارش «جام جم»، سمیه زن ۲۸ ساله ای است که همراه دختر ۳ ساله اش در نظام آباد شهرستان بم از توابع استان کرمان زندگی می کند. آنها ۸ ماه پیش در پی کینه توزی پدر خانواده و برادر او قربانی اسیدپاشی شده و زندگی شان تیره و تار گشت.

این مادر و دختر روستایی در پی این حادثه تلخ هر کدام یکی از چشمان خود را از دست دادند و چشم دیگرشان نیز به سختی می بیند. آنها آرزو دارند دوباره شادی به زندگی شان لبخند بزند و همه زیبایی های دنیا را دوباره ببینند.

مادر و دختر حادثه دیده پس از چند عمل جراحی در بم، ۲روز پیش برای ادامه درمان به بیمارستان فارابی تهران منتقل شدند و مادر جوان دوباره تحت عمل جراحی قرار گرفت. این در حالی است که هنوز آنها بهبود کامل نیافته اند و تلاش پزشکان برای بازگرداندن بینایی شان ادامه دارد.

در پی فرصت کوتاهی که دست داد، با این مادر آسیب دیده به گفت وگو نشستیم که می خوانید.

از خودت بگو؟

سمیه هستم و ۲۸ سال دارم. ۷ سال پیش با امیر ازدواج کردم و ثمره زندگی مان یک دختر ۳ ساله به نام رعناست.

از حادثه اسیدپاشی بگو؟

شوهرم مدتی بود مواد مخدر مصرف می کرد. بر سر همین موضوع با هم اختلاف داشتیم و هر بار که دعوا می کردیم، او مرا بشدت کتک می زد. وقتی تصمیم به جدایی گرفتم، شوهرم و برادرش این بلا را سرمان آوردند.

شوهرم گفت از من انتقام می گیرد تا دیگر فکر جدایی به ذهنم خطور نکند. با التماس می خواستم مرا طلاق دهد و حاضر بودم مهریه ام را هم ببخشم اما او توجهی به حرف هایم نمی کرد.

شوهرت و برادر او چگونه بر چهره تان اسید پاشیدند؟

شب حادثه (اوایل خرداد امسال) شوهرم به خانه نیامد. نیمه های شب بود که ناگهان در پی سوزش بدن و چشمانم از خواب بیدار شدم. با شنیدن صدای گریه های رعنا به سختی خودم را به سمت او رساندم. دختر کوچکم جیغ می زد و می گفت مامان سوختم. در همین موقع صدای قهقهه شوهرم و برادر او را شنیدم. آنها با گفتن جمله «این عاقبت جدایی است» سراسیمه از خانه بیرون رفتند.

بعد از اسیدپاشی چه کسانی به کمکتان آمدند؟

دقایقی پس از حادثه تعدادی از همسایه ها ما را به بیمارستان منتقل کردند.

پس از ۵۷ روز جدال با مرگ عاقبت نجات یافتیم. من و دخترم هر کدام بینایی چشم راست خود را از دست داده بودیم و پزشکان در تلاش بودند بینایی چشم دیگرمان را به ما بازگردانند.

در این وضعیت چه احساسی داشتی؟

فقط می خواستم بمیرم. طاقت این همه عذاب را نداشتم. در روزنامه ها درباره چند مورد اسیدپاشی مطالبی خوانده بودم، اما هیچ گاه تصور نمی کردم روزی من و دخترم نیز قربانی اسیدپاشی شویم. تا مدت ها رعنا نمی توانست با همسن و سالانش بازی کند، زیرا آنها از چهره اش وحشت داشتند و او را در بازی های خود شرکت نمی دادند.

شوهرت و برادر او ـ متهمان پرونده ـ الان بازداشت هستند؟

بله. شوهرم روز حادثه پس از اظهارات متناقض درباره حادثه در بیمارستان، دستگیر شد. او ابتدا برادرش را مقصر و خودش را بی گناه می دانست تا این که در ادامه تحقیقات اعتراف کرد به کمک برادرش ـ علی ـ به قصد انتقام گیری ما را مورد اسیدپاشی قرار دادند.

آیا برادرش به همدستی در اسیدپاشی اعتراف کرد؟

پس از اعتراف شوهرم، برادرش تحت تعقیب قرار گرفت و دستگیر شد. او هم اعتراف کرد با همدستی برادرش (شوهر من) مرتکب اسیدپاشی شده است.

هزینه درمان شما بسیار بالاست. تاکنون چگونه آن را تامین کرده اید؟

بخشی از هزینه ها را تامین اجتماعی متقبل شده و بقیه را خانواده ام تامین کرده اند. آنها هزینه درمان ما را با هزاران بدبختی فراهم کرده و به همین دلیل مقروض اند. چشم امیدم فقط به دست مردم مهربان کشورم است تا به من و دخترم کمک کنند. اگر من قرار است تا آخر عمر نابینا بمانم، با این تقدیر کنار می آیم اما عاجزانه می خواهم فرزندم را نجات دهید. او فقط ۳ بهار از زندگی اش گذشته و نمی خواهم تمام عمرش را با نابینایی سپری کند. بینایی را به دخترم هدیه کنید.

چه خواسته ای از مسوولان قضایی دارید؟

از رئیس قوه قضاییه و مسوولان قضایی شهرمان بم می خواهم هر ۲ عامل حادثه را هر چه زودتر مجازات کنند. من برای هر ۲ متهم تقاضای قصاص عضو دارم. می خواهم مجازات شوند تا لحظه لحظه دردهای من و فرزندم را درک کنند.

گفت و گو با رعنا

در حالی که با این زن گفت وگو می کردیم، رعنا نیز به کنار تخت مادرش آمد. دست او را محکم گرفت و غریبانه در حالی که نیمی از صورتش باند پیچی شده بود، از مادرش می خواست تا نگاهش کند اما مادر با سر و صورت باند پیچی شده اش در حسرت دیدن چهره معصومانه فرزندش بود.

او محکم دخترش را بغل کرد و به آرامی گریست.

زن زیر لب گفت؛ رعناجان آرام باش. مامان با قلبش تو را می بیند. رعنا محکم خودش را به مادر چسباند و از او جدا نشد.
Dont Trust Anybody (DTA )

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، 

 خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، 

 خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید

خدا از سرشون نگذره . واقعا اون بچه معصوم چه گناهی داشته !

آخه چه طور میشه اسمش روپدر گذاشت .

حالم بد شد خیلی .........................گریهههههههههههههههههههههههههههههههههه
تا خدا هست ......جای هیچ نگرانی نیست .
2731
واقعا چه انسان پستی بوده این مرد.

از همسرش می خواسته انتقام بگیره آخه بچه چه گناهی کرده بود. من اگه قاضی باشم اینها رو قصاص می کنم تا دیگه مد نشه هرکی ازجاش بلند می شه بره اسید بیاره بپاشه رو صورت دیگران
اینستا taranomemehrian گروه داوطلب خیرین ترنم مهر
اگه اون خانمه نمی بخشید ، همه اینا رو قصاص میکردن ایییییی! چه زندگیهایی سالم میموند.
لعنت به اسید پاش!
یکبار با دکتریدر مورد قصاص اینا صحبت میکردن میگفت خیلی سخت دکتری قبول میکنه این قصاص رو انجام بده. چون هم دردناکه و هم نباید بیش از جرمش بهش خسارت زد و کنترل منطقه آسیب سخته!
اینه که متاسفانه تا حالا قصاصش انجام نشده. یکبارم که همه چی آماده شد اون خانمه بخشید اون مردک رذل رو!
((مزاحمان جنسی ماسک زشتی برچهره ندارند. آنها زرهی از اعتماد بر تن دارند)). به کودکان اموزش درست بدهیم.http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=639547&PageNumber=2
اینو چند وقت پیش نمیدونم کجا دیدم تو خوده نی نی سایت یا تو نت !!!! عکس رعنا رو هم گذاشته بودن طفلی اون طرفی

از صورتش که رو بالشت بود سالم مونده ولی اون طرف صورتش ...


شماره حسابم گذاشته بودن اونجا واسه کمک ولی اصلا یادم نیست کجا دیدم :(((((((((((((((((((
سلام
این متن که براتون میزارم شماره حساب مادر رعنا است برای صحت میتونید در قسمت حوادث روزنام جام جم دوشنبه شماره حساب رو چک کنید .من یکی از کسانی هستم که رعنا رو میشتاسم ای کاش این حادثه اتفاق نمی افتاد یه جای سالم تو بدن این طفل معصوم نیست سر صورت سینه پاهاش از بین رفتن اینکه زنده مونده خودش یه معجز است اما دردی که میکشه هنوز با گذشت هفت یا هشت ماه ادامه دار امیدوارم زودتر خوب بشه .
در پی چاپ خبر اسیدپاشی پدر به مادر و دختر بمی، هموطنان بسیاری با ما تماس گرفتند و ضمن ابراز همدردی با این زن و کودک سه ساله اش دست یاری آنها را به گرمی فشردند.

صمیمانه از این عزیزان سپاسگزاریم و هموطنانی که قصد کمک به این مادر و دختر سه ساله اش را دارند وجوه خود را به نام خانم سمیه مهری دارای شماره حساب 4032573657 و شماره کارت 6104337064783341 بانک ملت واریز نمایند.


سلام دوستان عزیز شماره حسابی را که امیر حسین داده درسته ولی شماره کارت این خانم سوخته به دلیل اینکه رمز اشتباهی وارد شده و من با استفاده از شماره تلفن این خانم تونستم شماره کارت جدیدش را بگیرم البته 14/9/1391 روزنامه جام جم شماره جدید این خانم را ذکر کرده و تاریخ 1391/9/12 شماره حساب را ذکر کرده.
به نظر من ما هر کدوممون حتی هزار تومان به حساب این خانم بریزیم مثل این ضرب المثل هست اندک اندک جمع شود وانگهی دریا شود و خواهش دارم اگه شده نفری هزار تومن هم شده به حساب این خانم بریزیم. این دختر کوچولوی 4 ساله و مادرش چشم به راه دستان سبز شما همنوع عزیز هستند.
خانم سمیه مهری دارای شماره حساب 4032573657 و شماره کارت 6104337072412313 بانک ملت.

لینک روزنامه جام جم http://www.magiran.com/npview.asp?ID=2634171
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687