دلیلش چیه یه نفر خواستگار نداره یا خواستگار رسمی و به درد بخور که بیاد و حرف بزنن نداره؟ غیر از مسائل اقتصادی و اینکه دوست میشن و این چیزا.
من خانواده ام معمولین پدر و مادرم شاغلن مذهبین تقریبا خودم دانشجوی یه دانشگاه خوبم قیافه و ظاهرم معمولیه ولی کسی نیست ولی یه همکلاسی دارم اون مادرش خانه دار پدرش شاغله دو تا خواهر بزرگتر که ازدواج کردن داره خودش هم معمولیه قیافه و ظاهرش لباس پوشیدنش که خیلی معمولیه ولی چند تا خواستگار داشته که نسبتا هم خوب بودن اما به خاطر یه سری تفاوت ها رد کردن. چطوریه اخه؟ یا خیلی های دیگه که کلی خواستگار دارن واسه چیه؟ میبینی طرف نه شاغله نه خیلی خوشگله نه باباش پولداره ولی ازدواج میکنه میگم خب منم معمولیم پس چرا نمیشه
این سن معمولا همراه درسهاشون عروسک بازی هم میکنن. چون هورمونها میتونن اشتباه تصمیم بگیرن دراین سن و مدت کوتاهی میزان رضایتمندی رو فراهم کنن هورمونها. زیاد عجله نداشته باش ازدواج موفقیت نیست.
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
ب نظر من بیشتر خواستگاریه دخترایی میرن ک دغدغه خاصی تو زندگیشون نداشته باشن یعنی مثلا هدفش شوهر خانه داری بچه اوردن بزرگ کردنو این چیزا باشه چون اینا بیشتر ب زندگی میچسبن تا اون دخترهایی ک سرگرم درسن یا دنبال مجردینو تفریحن و بالاخره هدف های دیگ ای برا خودشون دارن
استارتر هیچ وقت کشورت را تحقیر نکن .الکی و بی جهت پای ایران را وسط نکش . چه ربطی داره .اتفاقا مجرد بودن تو ایران خیلی هم بهتره چون در کنار خانواده هستی و اجاره خانه وخرج خورد و خوراک جداگانه نداری حمایت عاطفی هم داری . صد تا دختر مجرد موفق بیشتر میشناسم که در کنار خانواده هاشون زندگی میکنن جدا هم یه اپارتمان خریدن برا خودشون که بعد از فوت پدر و مادر بی خونه نشن .شما خیلی عجول و منفی نگری ۲۱ هنوز سنی نیست
وای 21سالته ول کن بابا شوهر چیه عشق و حال کن ازدواج کنی چیکار کنی؟تو هنوز کلی راهه نرف ...
دوس ندارم شاغل بشم یعنی روحیه ی کار کردن تو هر محیطی رو ندارم مگه اینکه یه کاری راه بندازم خودم برا خودم کار کنم اجازه تنها مسافرت رفتن هم ندارم مجردی حوصله سربره
عزیزم تا حالا با کسی دوست شدی؟که بدونی پسرا چطورن؟چ خصوصیاتی دارن ؟ ببین مثلا کسی ک قورمه سبزیو اول ...
این همه کتاب روانشناسی برای شناخت پسرها هست . و چه امار وحشتناکی که از ازدواجهای دوستانه داریم . هیچ وقت هیچ کس از راه گناه و ارتباطات غیر اخلاقی به هدفش نمیرسه . نمیگم ازدواج حتما باید سنتی باشه .ولی دوست پسر و دوست دختر فقط نقش بازی میکنن و هیچ شناختی بوحود نمیاد فقط خدا نظر رحمتش را از دختر و پسر بر میداره
مامانت باید زبون داشته باشه.من که پسرم گیر بی زبونیه مادرم افتادم. وای به دختر
وقتی سالهای نوجوونی رو میگذروندم بدون اینکه خبر داشته باشم در گوشه ای از ایران متولد شدی. الان که فکر میکنم میبینم خدا قبل از اینکه دردهارو به من بده درمانش رو برام در 1500 کیلومتر دورتر آفریده بود.حکایت آشناییمون هم غریب بود. سر یه بحث ساده درباره چیزی که حتی در وجود داشتنش تردید هست. ولی اینها بهانه بود چون از روزهای اول حس کردیم در قلبمون اتفاقاتی داره میفته.تو بخاطر همه رنجهات و بی پناهیات با خدا قهر بودی و من قسم خوردم تورو دوباره با خدا آشتی بدم.من هم جسدی بودم که تازه از گور ده ساله خودش بیرون خزیده بود(چرا همه فکر میکنن توی روابط عاطفی فقط دخترا آسیب میبینن؟ ایکاش زخمای دل من هم قابل رویت بود). تو اسیر دست جلادی بودی که از بی کسی تو نهایت استفاده رو میبرد و با زجر دادن روحی و جسمیت روح کثیفش رو ارضا میکرد. با شنیدن دردهای همدیگه گریه کردیم و با شنیدن صدای خنده همدیگه از ته دل خندیدیم.اما روزای خوشی زود گذشت و بعدش امتحانات سختی شروع شد. امتحاناتی که یه فرد عادی از پسشون برنمیومد.ولی خب ما غیر عادی بودیم. امتحان اول تو شکنجه و حبس در اطاق تاریک بود ولی تو سرخم نکردی. امتحان من تهدید خودم و خانوادم بود و اقدامات بعدش که ... اما بهت که گفته بودم قسم من هیچ جوری نمیشکنه.امتحان بعدی چهل روز بی خبری محض بود که دردناکتر از قبلی بود.هیچ نشونی ازت نداشتم. بعد از چهل روز دربه دری که همدیگه رو پیدا کردیم تو چند تا از موهای سرت رو توی 18 سالگی سفید کرده بودی و صورت منم مثل اجساد شده بود.اوایل تنها نگرانیم تو بودی چون از خودم اطمینان داشتم. از اینکه زندگیم منو مثل یه صخره محکم بار آورده.اینکه موقع سختی ها میتونم از یه ادم احساساتی (که توی لحظات عاطفی ابایی از اشک ریختن نداره) تبدیل به فولاد سخت و بی احساس بشم. اما تو مثل غنچه بودی. کی فکرشو میکرد یه غنچه کوچیک بتونه وزیدن اینهمه تند باد وحشی رو تاب بیاره؟ اما وقتی عملکرد تورو توی اولین امتحانت دیدم فهمیدم نگرانی هام بی دلیل بوده.الانم روزارو میشماریم. از یک تا صد. تا این انتظار کشنده تموم بشه و زودتر بهم برسیم. و در این لحظات فقط میدونم اگر تمام عمر بهت محبت کنم جبران یکی از زخمهایی که بخاطر من خوردی نمیشه.