تو فیسبوک میچرخیدم هفته پیش یهو دیدم یوسف رلم البته الان جداشدیم پریروزبهم تو فیسبوک درخاست داده پروفایلشم همون عکسی بود که خیلی من دوسش داشتم و خوشکل افتاده بود توش با ذوق و شوق قبول کردم قشنگ یادمه بخدا بعد فرداش ازش پرسیدم تو فیسبوک وصل کردی چرا بم نگفتییی گف اصلا من فیسبوک ندارم😐توهمی شدم؟چرا؟
یبار دیگم تو اتاقم خواب بودم البته تو خاب و بیداری شنیدم مامانم داشت به بچه ها میگفت این لباسو نگهدار سال بعد بپوش برات گشاد وایمیسته به ابجیم قشنگ صداشونو شنیده بودم اما مهم نگرفتم بعد که بیدار شدم پرسیدم بیار لباسارو ببینم گف کدوم لباسا😐
یبار دیگم تو روستا بودیم تابستون تو حیاط صدا شرشر اب میومد چهدرپتج صب انگار یکی از تو پارچ اب میریزه تو لیوان اما همه خواب بودن 😐بهرنظرتون چرا اینجوری میشم مشکل چیه