2752
2734
عنوان

مرگ

| مشاهده متن کامل بحث + 28732 بازدید | 231 پست
چه با حال
زندگیم الان بین دو بیت گیر کرده ، نمی دونم چکار کنم! یکی میگه : برخیز و مخور غم جهان گذران ...تا پا میشم میگه : بنشین و دمی به شادمانی گذران .... فعلا نیم خیز موندم تا تکلیفم تو بیت بعدی مشخص بشه
پرنیان تورو خدا راست میگی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟آخه مگه میشه!!!!!!!
خوب بگو عزیزم...
حسرتش به دلم مونده،

که یکبار نمازی قسمتم بشه ،


بدون یادی از دنیا ؛ پر از یاد خدا !

دلم به دو رکعتش هم راضیست ...

من برای جای ترک های پوستی بعد از زایمانم از روغن آنتی استرچ مارک برند آنانه استفاده کردم که یک برند سوییسی بود.

 برای من واقعا مثل معجزه عمل کرد. حتما تو دوران بارداری قبل از ایجادترک ها یا تا وقتی که ترک ها هنوز قدیمی نشدن و قرمز هستن استفاده کنید که زود برطرف بشه. برای ترک های ایجاد شده با چاقی یا لاغری هم عالیه. لینکشو میزارم چون میدونم دغدغه خیلی از ماماناس

اون موقع بود که خودم را باور کردم. مراحل کار برای درک خروج روح از بدن این بود که اول خودم را کاملا شل و رها میکردم.عضلات کم کم شل میشدند. حتما همه تجربه کردین . درست اول وقتی که داره خوابتون میبره و عضلاتتون شل میشه. همون موقع است. اگه بتونید کنترلش کنید دیگه همه چیز دست خودتونه.
من خیلی دوست دارم بدونم
زندگیم الان بین دو بیت گیر کرده ، نمی دونم چکار کنم! یکی میگه : برخیز و مخور غم جهان گذران ...تا پا میشم میگه : بنشین و دمی به شادمانی گذران .... فعلا نیم خیز موندم تا تکلیفم تو بیت بعدی مشخص بشه
من یه کتاب خریدم راجع به مرگه.منابعش معتبره.یه کم ازشو خوندم.راستش چون میترسم هنوز همت نکردم تمومش کنم.ولی اونجا گفته شده که خداوند به عزرائیل فرمان داده که جون اماما و پیامبرا رو به راحتی بگیره
خدا به داد ما برسه
در مورد تاریکی و فشار شب اول قبل چی شقایق جون بهش فکر کردی؟بلاخره ماکه معصوم نیستیم
حسرتش به دلم مونده،

که یکبار نمازی قسمتم بشه ،


بدون یادی از دنیا ؛ پر از یاد خدا !

دلم به دو رکعتش هم راضیست ...
پرنیان تجربه تو رو خیلی ها که رو ذهنشون کار کنن میتونن داشته باشن ولی تجربه کسی که برای چند لحظه بمیره ودوباره برگرده خیلی وحشتناکه
نعره هیچ شیری خانه چوبی را خراب نمی کند ........من از سکوت موریانه ها میترسم
اون موقع کم سن و سال بودم و سرم داغ بود برای اینکارها. دیگه شده بود یک جور تفریح برام . چیزی که من توی لحظهء جدا شدن روح از بدنم میدیدم یک هاله نور بود. یک استوانه خیلی بزرگ نقره ای . احساس میکرد م از این استوانه بالا میرم. خیلی وقتها اون اوایل تا به اینجا میرسیدم و مغزم هوشیار میشد که روح از بدنم خارج شده زود بیدار میشدم.
عزیزم جسممون که چیزی درک نمیکنه...روح ازش خارج شده....درد جسمی نداریم که...درد روحیه
زندگیم الان بین دو بیت گیر کرده ، نمی دونم چکار کنم! یکی میگه : برخیز و مخور غم جهان گذران ...تا پا میشم میگه : بنشین و دمی به شادمانی گذران .... فعلا نیم خیز موندم تا تکلیفم تو بیت بعدی مشخص بشه
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687