بچه ها من حتی اختیار خونمو ندارم
الان سه ماهه شوهرم زندانه
از همون روز اول کلیدهای خونمو گرفتن و منو مجبور کردن برم خونه مادرشوهرم و هرشب خونه ما مهمونی بود . یعنی به تمام معنا فاتحه خونده بودن تو خونه. در اتاق خپابمو قفل کرده بودم قفلشو شکوندن و باز کردن. اصلا یه وضعی بود.
بهم گفتن برو خونتو تمیز کن پروندتو درس میکنیم خونه خودت باش
۴ روز کامل همه چی رو شستم
بعد باز منو بیرون کردن و کلیدامو گرفتن
همچین آدمای بدی هستن
این قد از این کارا کردن و دلمو شکوندن که دلی برام نمونده