فداتم، اشکالی نداره. نمیدونم، شاید معمای زندگی ما هم همینه. باید حلش کرد.
یادمه یکی دو سال پیش شب قبل از خواب اتفاقی شنیدم پدرم در مورد من یه چیزی گفت به ناحق. میتونم بگم آتیش گرفتم و تا چند شبانه روز فقط گریه میکردم، چشمام انقد پف کرده بود جایی رو نمیدیدم. تا بوده برا من همین بوده و خواهد بود...
چرا گوشی بابات و برداری استوری بزاری ؟؟؟خوب همه تو گوشی خودشون استوری میزارن مثلا شوهر منم دوست نداره گوشیش و بچه ها بگیرن اولا که میگه گوشی شخصی هست و شاید دوستانم چیزی فرستاده باشن من دلم نخواد بچم ببینه دوما مگه اینا گوشیشون و میدن چند دقیقه دست من حتی یه مدت از کد قفل گذاشتن روی گوشیا رو ناراحت میشد میگفت چرا شما قفل گوشی منو رمزش و میدونین بعد خودتون رمزتون و به من نمیگین تا کم کم بهتر شد الانم مثلا من رمز گوشیم و بهش گفتم و خلاصه نباید ناراحت بشی چرا حق داری ولی خوب دیگه همین که اومد بهت گفت ناراحتی همین خودش یه جای خوشحالیه همینقدر بلدن دلجویی کنن فکر نکن پدر بودنش نعمته خدا برات سالها نگه داره بخدا من ثانیه ای فکر نبودنشون و میکنم حالم بد میشه ناراحت نباش زمان مثل برق میگذره و فراموش میکنی به خوبیاش ببخشش
