اصلا از وقتی باردار شدم هر کی هر عقده ای داشته رو کرده،شوهرم میگه خب نگیرن لازم باشه خودم میگیرم، میگم خب کالسکه بگیر میگه اون لازم نیست خطرناکه جالبه پولم داره، بابام گرفته مامان روزی نیست که منت نزاره همشم روی سخنش اینکه شوهرت آدم نیست چشم و رو نداره،اگر میگه خب نخرین چون خودشم نمی خواد بخره و فلان و....
یا شوهرم یه چیز می خره مامانم میگه منتش سرت می مونه گداست نزار بخره بابام می خره مامانم میگه چشم رو نداره که تو هم زیاد نخر، فلان چیزو چرا خریدی اونو چرا گفتی بابات بخره این اضافیه، بابام داره که بخره،رفتم با ذوق و شوق پارچه برای رخت خواب خریدم که دو تا بدوزم برای خونه مادرشوهرم و مادرم، تا دید یه مبارک باشه نگفت اول گفت واسه خونه ما چرا خریدی لازم نیست اینو اونجا نیار بعد تا فهمیدم واسه خونه مادرشوهرم گرفتم قیامت کرد که بی خود خودشون باید بگیرن مردن مگه یه چیز زیر بچت بندازن گفتم آخه اونجا هزار نفر میاد میره بچه رو که نمیشه رو هر چیزی خوابوند گفت غلط کردن بگو برن بخرن از ترسم گفتم مادرشوهرم پول داده شروع کرد دری وری گفتن که چرا خودش نرفته بخره
غلط کرده دختراش بفرسته بخرن گفتم خب به سلیقه خودم گذاشته گفت غلط کردی رفتی خریدی گفتم احترام به من گذاشته مثلا برعکس تو قیامت کبری شد که آره ما این همه خریدیم به چشم نمیاد ما بزرگت کردیم یه تشکر نکردی اونا عزیز شدن به خاطر یه 200 تومن، راستش اینو 3 4 بار گفت منم داغ کردم خودم فشارم افتاد، بحثمون شد، حالام میگه تو قلبمو درد آوردی تو بحث کردی تو رعایت نکردی، قشنگ چوب دو سر طلا منم
هر کاری کنم زبون مامانم اینا سرم درازه زبون شوهرم درازتر، خسته شدم، شمام برای سیسمونی این بدبختیارو داشتین يا من خودم دارم با رفتارم خودمو عذاب میدم، اینم بگم که من از بابام نخواستم روم نمی شد خودش منو برد برام با شوق و ذوق خرید کرد😭