باوا به اون حد شناخت که نرسیدم:|:|
مشکل اینجاست که نمیدونم سر چه چیز باهاش حرف بزنم
وگرنه برادر
همین دیروز داشتم درباره علایقش حرف میزدم یچیزایی فهمیدم
موارد جدیدی هم به ذهنم خورده ازش میپرسم ولی نمیدونم بعد از علایقش درباره چه چیزی باهاش حرف بزنم چون هرچی بوده باهاش حرف زدم و حس تکراری بودن به خودم دست میده
داستان هم واقعیت داره
یه چند صفحه بری عقب تر متوجه میشی:))