بعد دوماه تلاش اون ندیدن من ،کم کم داشتم اروم میشدم که نوبت شوهرم شد ،فهمیدم دیگه بکل امیدشو از دست داده و دیگه مهم نیست براش من باشم یا نه ،بعد که به رفتاراش مشکوک شدم فهمیدم بله دوباره خیانت حتی بدتراز قبل
وقتیی فهمید من فهمیدم دیگه نه اشکش دراومد نه پشیمون بود ،حتی حرف جدایی زدم زیاد پافشاری نکرد که بعد من نمیتونه زندگی کنه،چون خودم عادتش داده بودم از قبل به نبودنم
به خانوادش گفتم همه اتفاقای رابطمونو اونا واسطه اشتی کردن دوبارمون شدن ،که بریم پیش مشاور و بعد تصمیم بگیریم
بعد اون قضیه هردومون انگار آب یخ ریختن رو سرمون که یکم رفتارمونو باهم عوض کنیم قبل عروسی تمام تلاشمونو برای این رابطه خراب شده بکنیم ،اگه درست نشد طلاق بگیریم
و بعد طلاق هم چون منباکره هستم خیالمون راحت بود
برای همین ارزش فرصت دادن داشت
بچه ها فقطنخونید نظراتتونم بگید لازم دارم 😘
خب
الان گذشته هنوز عقدیم ،رابطمون خوب شده تقریبا بهش اعتماد دارم و میدونم عاشقمه ،من کل این دوران مثل دوسدختر معمولیش بودم نه زنش
ولی الان دارم تمام تلاشمو میکنم کم نزارم ببینم اخرش چی میشه تا عروسی ،توروخدا برامون دعا کنید ،من فقط نمیخواستم با این فکر که تقصیر منم بود ازش جدا بشم ،وتااخر عمر بااین فکر عذاب بکشم که میتونستم زندگیمونونجات بددمو نکردم
ادامه نداره؟
چندسالتونه جفتتون
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
