2737
2734
عنوان

کیا مثل من جوجه خونگی ان؟؟؟

226 بازدید | 40 پست

کم حرفم ، تو جمع اذیت میشم، اعتماد به نفس ندارم، احساس میکنم دست و پام میلرزه

از شانس هر هفته هم باید بریم خونه مادرشوهر که اونجام همه جاریا و خواهرشوهرا هستن، اصلا باهاشون حرف ندارم و نمیتونم رابطه برقرار کنم، باید چیکاد کنم؟؟

ببخشید اسی چجوری یکی و تگ کنم ابی نمیشه وقتی مینوبسم

 دردی که میکشی، اشتباهی که میکنی، اشکی که میریزی، حرفی که میشنوی، حس بدی که میگیری، عشقی که نمیگیری، آدمی که از دست میدی، آرامشی که نداری، محبتی که نمیبینی، انتظاری که میکشی، درون ریزی‌ای که داری، قضاوتی که میشی، آرزویی که دفن میکنی، امیدی که خاک میکنی برای هیچکس مهم نیست؛ زور الکی نزن....چقدر این متن از فروغ فرخزاد موده:«هیچ چیز راحتم نمی‌کند. نه دریا، نه آفتاب، نه درخت‌ها، نه آدم‌ها، نه فیلم‌ها، نه لباس‌هایی که تازه خریده‌ام. نمی‌دانم چه کار کنم. بروم و سرم را به درخت‌ها بکوبم، داد بزنم، گریه کنم؛ نمی‌دانم

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2731
2740
وای شمام سختته بری جایی؟؟ مخصوصا خونه فامیل شوهر که غریبه ان؟؟

اره واقعا سخته 

نمیدونم چی بگم چطور سر حرفو باهاشون باز کنم همیشه ی گوشه نشستم بقیه باهم حرف میزنن خصوصاخانواده شوهرم که خیلی پر حرف هستن همیشه هم از کم حرفیم و اینکه ی گوشه میشینم شاکی میشن 

هفت راز خوشبختی از زبان کوروش کبیر:متنفر نباش، عصبانی نشو، ساده زندگی کن، کم توقع باش، همیشه لبخند بزن، ببخش و یک عشق خوب داشته باش...
این با جوجه خونگی فرق داره😐😂

دوسته عزیزم

منم مثل شمام

با اینکه خانواده شوهرم فامیلم هستن

همسرم پسرداییم هست ولی اصلا تو جمعشون اعتماد به نفس ندارم

دستام میلرزه

دوست دارم بشینم و تکون نخورم

همش ساعت رو نگاه میکنم تا زودتر بگذره و از اونجا بریم

نه ماه انتظارو و یک عمرنگرانی،حس آزاد دخترانه را به مهر مادری بخشیدن،بزرگترین ایثار یک زن است...دخترم دنیامه...

ولی بر عکس

شوهرم خیلی خوش حرفه

همش اونو با خودم مقایسه میکنم

خیلی زبون داره

همه سریع باهاش دوست میشن

ولی من اصلا نمیتونم رابطه برقرار کنم


نه ماه انتظارو و یک عمرنگرانی،حس آزاد دخترانه را به مهر مادری بخشیدن،بزرگترین ایثار یک زن است...دخترم دنیامه...
اره واقعا سخته  نمیدونم چی بگم چطور سر حرفو باهاشون باز کنم همیشه ی گوشه نشستم بقیه باهم حرف م ...

دقیقا منم

اونا هم اهل حرف و بگو بخند و مهمانی😓

اصلا میخوام برم تپش قلب و استرس میگیرم هر هفته

میخوام بپیچونم من نرم که از شانس همسرم هم میگه باید با هم بریم😒

دوسته عزیزم منم مثل شمام با اینکه خانواده شوهرم فامیلم هستن همسرم پسرداییم هست ولی اصلا تو جمعشون ...

من بیشتر تو خانواده شوهرم اینجورم، فک و فامیل خودم بهترم

میدونی علتشم فهمیدم، چون پیش اونا احساس ضعف و زشتی دارم😕 ولی همیشه دوست داشتم من توشون تک باشم و زیباترین😐😐

نمیدونم باید چه کنم

دقیقا منم اونا هم اهل حرف و بگو بخند و مهمانی😓 اصلا میخوام برم تپش قلب و استرس میگیرم هر هفته می ...

روز مادر میخواستم به مادرشوهرم زنگ بزنم قبلش انقدر استرس داشتم کلا صدام میلرزید قلبم تو دهنم اومده بود تا گوشی رو برداشت اول احوال پرسی کردم بعد هم زود تبریک گفتم بعد یهو مادر شوهرم دید ساکتم گفت خب حرف بزن یهو گفتم اخه چی بگم یهو مادرشوهرم خندید خیلی خجالت کشیدم🤕اینم بگم خیلی وقت بود خونه مادرشوهرم نرفته بودم زنگم نزده بود چون خیلی خجالت میکشم

هفت راز خوشبختی از زبان کوروش کبیر:متنفر نباش، عصبانی نشو، ساده زندگی کن، کم توقع باش، همیشه لبخند بزن، ببخش و یک عشق خوب داشته باش...
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز