من خونه مامانم بودم یه لحظه یادم افتاد چیزی جا گذاشتم دلشوره هم داشتم.برگشتم خونه دیدم ماشین شوهرم دم دره درحالیکه بهم گفته بود سرکارم.منم خوشخیال برگشتم سر کوچه به شوهرم اس دادم که دارم میرم خونه.
دو دیقه صبر کردم طبیعی جلوه بده از خونه زدن بیرون سوار ماشین شدن😣بع زنه گفتم اینجا چه غلطی میکنی گف بزلر توضیح بدم شوعرم گازشو گرف رف.
منپ رفتم با شوهره زنه درگیر شدم .برادرشوعرم برم گردوند خونه.
داشتم با شوهرم دعوا میکردم.
مردک بیغیرت مادرزنشو زنشو اورد .اونام کولی بازی دراوردن
منو میخاستن بزنن.رفتم قران اوردم گفتم قسم بخور دخترت پیشت بود قسم خورد😐
زنه به شوعرش گف به مرگ بچمون این دروغ میگه من خونه مامانم بودم😐
رفتیم کلانتری و اینا آخرشم بی نتیجه موند.
چون من شاهد ندلشتم میگفتن توهم زدی.
حالا میبینم اسکول بودم باید کارو به پزشکی قانونی میکشوندم تا حل بشه.تنها بودم از خانواده خودم کسی نبود پیشم.
من بودم اون هرزع ها و برادرشوهرم که قاعدتا طرف برادرش بو.کسی باور نمیکرد