بچه ها یه چیزی یادم اومد دیگه آخرشه
پدر شوهرم من یه خونه باغ دارن خیلی قشنگه بعد اولین بار که رفتم بارون میومد خواهر شوهرامم بودن یهو منو جو گرفت گفتم من عاشق بارونم تو خونه بابام حتما باید میرفتم زیر بارون بعد با کلی آرایش پیله به شوهرم بیا بریم قدم بزنیم آقا از یه جای مسیر به بعد شوهرم دیگه بهم مگاه نمیکرد وقتی برگشتم خواهر شوهرام گفتن چرا این شکلی شدی رفتم جلو آینه خدا وکیلی جن از من خوشگلتر بود بماند که فرداش منو شوهرم هر بد سرما خوردیم هنوزم بعد ده سال یادشون که میاد ایسگا میکنن منو